رضا مرادخانی زاده سال ۱۳۶۵ در خرم آباد بوکسور، مربی بوکس و ورزشکار سابق بوکس تیم ملی بوکس ایران در سنگین وزن ۹۱ کیگوگرم است. او در حال حاضر به عنوان مربی بوکس در باشگاه به فعالیت مشغول است و مدتی است که از مسابقات و تیم ملی دور است.
او از ورزشکاران بوکس در ایران است که از نوجوانی به طور حرفه ای وارد رشته بوکس و ورزش های رزمی شده و تا کنون مدال ها و افتخارات زیادی برای کشورمان به دست آمرده است. او برای اولین بار در مسابقات کشوری موفق شد مدال خوش رنگ برنز را از آن خود کرد. مرادخانی دارنده مدال برنز مسابقات بوکس آسیا در سال ۲۰۱۵ می باشد.
- نام و نام خانوادگی: رضا مرادخانی reza moradkhani
- تاریخ تولد : سال ۱۳۶۵ در خرم آباد
- زمینه فعالیت : ورزش بوکس
- شغل : مربی بوکس
- مدرک تحصیلی : لیسانس تربیت بدنی
- سالهای فعالیت : از دهه ۸۰
بیوگرافی رضا مرادخانی بوکسور و همسرش و ماجرای گشت ارشاد و عکس و پیج اینستاگرام و تصاویر و زندگی شخصی را در این صفحه ببینید.
بیوگرافی رضا مرادخانی
رضا مرادخانی از بوکسورهای سنگین وزن کشورمان بوده که دارای مدال برنز مسابقات بوکس آسیا در سال ۲۰۱۵ می باشد.
رضا مرادخانی متولد ۱۳۶۷ در شهرستان خرم آباد می باشد علاوه بر بوکس در زمینه فروش مبل نیز فعالیت دارد او مدتی در خرم آباد در فروش مبل فعالیت میکرد تا اینکه به دلیل حضور در اردوهای تیم ملی نتوانست مغازه اش را نگه دارد و در مبل فروشی ورشکست شد.
سوابق
10 سال سابقه حضور در تیم ملی کشورمان داشته و قهرمانی های زیادی در سطح کشور به ارمغان آورده است.
آقای رضا مرادخانی مدتی در تیم بوکس فنرباغچه ترکیه عضویت داشت و چند سالی در این تیم مسابقه می داد و افتخارات زیادی هم کسب کرد.
شلیک گلوله
یکی از اتفاقات ناگواری که برای آقای رضا مرادخانی رخ داد مربوط به اردیبهشت۱۴۰۱ بود که در پارک پردیسان تهران به همراه همسر و فرزند ۹ ماهه اش در حال قدم زدن بود که پلیس گشت ارشاد به حجاب همسرش تذکر می دهد و بین آنها درگیری رخ می دهد که در نهایت منجر به زدن اسپری فلفلی در صورت آن ها و شلیک مستقیم گلوله به پای این بوکسور می شود.
به گفته همسر آقای مرادخانی این بوکسور از ناحیه پا مورد شلیک گلوله قرار گرفت و آسیب بسیار زیادی نیز به شکم او وارد شده است که احتمال دارد برای همیشه از میادین بوکس دور بماند.
همچنین ببینید بیوگرافی احسان روزبهانی بوکسور
همسر رضا مرادخانی میگوید ساعت ۶ یا ۶:۳۰ روز هشتم اردیبهشت امسال بود که ما یک بعدازظهری مثل همیشه عصرها که شوهرم از سر کار میآید، برای اینکه حال و هوایی عوض کنیم، برای پیادهروی رفتیم. ماشین را پارک کردیم و برای پیادهروی و ورزش راهی شدیم.
نه. روسری بود. کاش کلاه سرم بود. روسری سرم بود. ما خودمان چند سال است داریم در این سیستم زندگی میکنیم. در تیم ملی کشوری بودیم و به مسابقات خارج از کشور رفته بودیم که همیشه باید اصول را رعایت میکردیم. خودتان میدانید که تیمهای ملی چطوری هستند، اصلا نباید حجابت مشکلی داشته باشد، در مسابقات حتی یک لحظه مقنعه نباید از سرمان بیفتد. نمیآییم سر لخت به خیابان برویم که. همسرم هم که سالها ملیپوش بوکس ایران بوده و مدالهای آسیایی زیادی برای ایران به دست آورده است. همه موازین مرتبط با قوانین کشور را هم میدانیم. همان روسری را آن مرد موقع درگیری به راحتی از سرم کشید و دوباره خانمهایی که در اطراف بودند روسری من را از زمین برداشتند و به من دادند.
همچنین ببینید فیلم کامل شلیک مامور گشت ارشاد به رضا مرادخانی
رضا: من صدای تیر اول را که شنیدم همان اطراف بودم، ولی جایی را نمیدیدم. صدای تیر اول را که شنیدم برگشتم به سمت صدا که تیر دوم را از پشت به من زد.
فاصلهتان چقدر بود؟
رضا: حدود دو متر. وقتی تیر خوردم و جایی را نمیدیدم در شوک بودم که باز هم شلیک کرد و یک تیر دیگر هم به پایم خورد.
همین که دیدم رضا تیر خورده، من هم خودم را که مأمورها من را گرفته بودند، رها کردم و بدوبدو به سمتشان رفتم. دیدم مأمور بالای سر رضا رفت و کُلت هم دستش بود؛ ناگهان خودم را روی مرد (که روی همسرم روی زمین بود) پرت کردم و او را هل دادم و او هم به زمین خورد. زمین که خورد، دستم را مقابل لوله تفنگش گذاشته بودم. با خودم میگفتم اگر به دستم تیر بزند که نمیمیرم؛ ولی حداقل تیری به سر یا قلب رضا برخورد نکند. تعداد تیرها وقتی زیاد شد، حتی فکر کردم مشقیاند؛ ولی مشقی نبودند و تیرها به آسفالت برخورد میکردند. سپس همان مردی که لباس شخصی داشت، آمد مرد با لباس نظامی را بلند کرد و رفت؛ اما مگر ول میکرد؟ افتاده بود دنبال یک زنی که از صحنه فیلم گرفته بود.
زن، شوهری که به سختی پلههای دفتر روزنامه را بالا میآید و دختر ۱۱ ماههای که در آغوش مادر است. هشتم اردیبهشت با آنها تماس گرفته بودم تا درباره حادثهای که گفته میشد در پارک پردیسان برایشان رخ داده با آنها گفتوگو کنم.
روزنامه «شرق» نوشت: بخاطر حادثه رخداده در پارک، در بیمارستان و درگیر جراحی بودند و گفتند شرایط گفتوگو ندارند. چند روز بعد مجددا تماس گرفتم، این بار گفتند که نمیخواهند فعلا حرفی در اینباره بزنند و اجازه میدهند تا روند قانونی شکایتشان طی شود؛ اما اکنون چند روزی است که تصمیمشان تغییر کرده است. پرونده شکایتی که بابت شلیک یکی از نیروهای گشت ارشاد به مرد این خانواده شده بود، نه تنها پیش نمیرفت، بلکه با سویههایی روبهرو شد که این خانواده ترجیح دادند ماجرا را با رسانهها در میان بگذارند.
ماریا عارفی و همسرش رضا مرادخانی به همراه دخترشان، روز هشتم اردیبهشت ۱۴۰۱ در پارک پردیسان تهران به قصد ورزشکردن در حال قدمزدن بودند که ورود گشت ارشاد، تذکر بابت حجاب و درگیریهای پس از آن بین این خانواده و مأموران گشت ارشاد، به شلیک گلوله ختم میشود. مرادخانی که سالها بوکسور تیم ملی ایران بوده و مدالهای آسیایی و جهانی متعددی در کارنامه ورزشیاش دارد، حالا و پس از آن حادثه نهتنها زندگی ورزشیاش با خطر روبهرو شده بلکه معاش خانوادگی آنها نیز که با تکیه بر مربیگری بوده، مورد تهدید واقع شده است. آنها چیزی نمیخواهند جز اجرای عدالت. بار اصلی این گفتوگو بر عهده ماریا است و در بخشهایی از مصاحبه، نظرات مضروب این حادثه یعنی رضا را خواهید خواند.
ماموری که به گفته رضا ۲۲-۲۳ ساله بوده، در حالی که چشمان رضا به دلیل اسپری فلفل جایی را نمیدیده اقدام به شلیک تیر هوایی و شلیک مستقیم به او میکند.
رضا که سابقه چند دوره قهرمانی بوکس و عضویت در تیم فنرباغچه ترکیه را نیز دارد، از ناحیه پا و شکم مورد اصابت ۴ گلوله قرار گرفته است.
این زوج جوان، که در ابتدا قصد صحبت با رسانهها را نداشتهاند، پس از این که متوجه شدند که نیروی انتظامی ادعاهای دروغ درباره اتفاقات آن روز مطرح کرده است، ماجرا را برای روزنامه شرق شرح دادهاند. ماموران گشت ارشاد ویدیوهای مربوط به حادثه را از تلفنهای شخصی افراد پاک کردهاند اما چند شاهد در روز حادثه، شکایتی را در کلانتری مرزداران ثبت کردهاند و قرار است در دادگاه شهادت بدهند.
نماینده مردم مرودشت در مجلس به خبر شلیک مامور گشت ارشاد به قهرمان بوکسور سابق تیم ملی در توئیتی واکنش نشان داد.
جلال رشیدی کوچی در توئیتی نوشت: از خواندن این توییت مات و مبهوتم!
وی افزود: از جزئیات اطلاع دقیق ندارم. اما به صورت جدی و ویژه پیگیر موضوع خواهم شد.
امیدوارم چنین اتفاق هولناکی صحت نداشته باشد.
شاهد عینی
یکی از شاهدان عینی که روز حادثه در پارک پردیسان حضور داشته نیز حاضر به گفتوگو با ما شد.
او که پس از این اتفاقات به کلانتری مرزداران رفت و به همراه چند زن دیگر شکایتی هم تنظیم کرده است، به محض برگزاری دادگاه این پرونده نیز بهعنوان شاهد در دادگاه و در محضر قاضی حاضر خواهد شد. با وجود این خواسته که تا آن زمان هویتش محفوظ بماند.
با این زن درباره آنچه دیده، حرف زدیم و توضیح داد که فضای پارک در آن چند دقیقه تا چه اندازه خوفناک شده بود: «باورتان نمیشود چقدر همه ترسیده بودند. مردم جمع شده بودند و مدام سروصدا میکردند که پلیس آن آقا را رها کند. وقتی دیگر پای اسلحه هم به میان آمد که همه مردم جیغ میکشیدند. فریاد میزدند و میگفتند جوان مردم را کشتی. خیلیها فیلم میگرفتند و خیلیها داد میزدند یا خواهش میکردند که این اتفاقات به پایان برسد».
او توضیح میدهد که نیروهای گشت ارشاد سعی در متفرقکردن مردم داشتند: «نیروهای آنها مدام سعی میکردند مردم را متفرق کنند. هر بار هم همان آقایی که شلیک کرده بود، به سمت مردم میدوید و عدهای دور میشدند؛ اما دوباره برمیگشتند. خیلیها فیلم گرفته بودند. البته همان آقای ضارب دنبال مردم میدوید و گوشیها را پاک میکرد. حتی موبایل یک خانمی را کلا ریستفکتوری کرد که همان خانم بعدش میگفت تمام محتویات موبایلم پاک شده و دیگر اطلاعات خودم را هم ندارم».
حضور کودکان در پارک باعث شده بود نگرانی مردم از شلیکها بیشتر شود: «نمیدانم چند تیر شلیک کرد؛ اما ما و بقیه مردمی که آنجا بودیم و خیلیها بچه هم همراهشان بود، شانس آوردیم که آسیبی ندیدیم. پارک مملو از بچههای کوچک بود و شما تصور کنید که یکی از آن تیرها به یکی از این بچهها برخورد میکرد و آن وقت مصیبت بزرگی به پا میشد.
ما همه ترسیده بودیم. اصلا نمیفهمیدیم چرا ماجرا به اینجا کشیده است. مگر میشود مأموران گشت ارشاد دست به اسلحه ببرند؟ این خانم که لباس ورزشی ساده پوشیده بود و حتی آرایش خاصی هم نداشت و بچه به بغلش بود و به نظرم همین کافی است که مأموران در برخوردشان کمی صبوری به خرج دهند؛ اما حتی اگر فرض را هم بر این بگذاریم که یک نفر حجابش هم مشکل داشته باشد، آیا باید برای آن زن و خانوادهاش اسلحه کشید؟ باور کنید فکر کنم آن روز چهار پنج بار صدای شلیک را شنیدیم. بعضیها تیر هوایی بودند و بعضی دیگر به آسفالت برخورد میکرد. البته متأسفانه یکی دو تیر هم به آن آقا اصابت کرد».
اصل ماجرا چی بوده؟!، شاید دشمنی شخصی، انتقام گیری، خراب کردن چهره مامور، ایجاد ناامنی چه بگم، قاضی خداست. این داداهم فک کنم به هیکلش نازید رفته جلو، خوب شورشو درنیارید یخورده مراعات کنید بخاطر خودتون آدم طماح کم نیست…
اصل ماجرا رو نمی دونی بعد ، فکر می کنی به هیکلش نازیده؟؟؟ تفنگ دست بچه باشه همینه دیگه….
البته این عکس مربوط به تصادف یک ماشین با دونده است و مربوط به 1400 جستجو کنید تو گوگل میاده ولی اینکه کلا این ماجرا دروغه یا راست نمیدونم بعید میدونم واقعیت داشته باشه
وقتی اسلحه بدی دست بچه همین میشه فکرکرده اسباب بازیه جنایت کار که نگرفته که بهش شلیک کرده همین کارو میکنن که تمام نخبهها کسایی که دستی بر آستین دارن مهاجرت میکنن
آمدند ابرو را درست کنند چشمش را کور کردند
وقتی شوهر خانم حضور دارد و از دید همسر حجابش موردی ندارد بشما چه دخالت میکنید
این رفتار ابلهانه بیشتر ارزشها را ضد ارزش نشان میدهد
گناه ما که خانواده محجبه هستیم وباید نگاه تحقیرآمیز وبغض آلود جامعه را تحمل کنیم چیست؟
منم همین فکر رو دارم گشت ارشاد هیچ نتیجه ای جز انحراف بیشتر جامعه از ارزشهای دینی و ایجاد انزجار از مذهبی ها نداشته.