متن غزل شماره 223 از دیوان غزلیات حافظ را در ادامه میتوانید بخوانید و در انتها تفسیر این غزل برای فال آمده است.
هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَد
هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد
از دِماغِ مَنِ سرگشته خیالِ دَهَنَت
به جفایِ فلک و غُصهٔ دوران نرود
در ازل بست دلم با سرِ زلفت پیوند
تا ابد سر نَکشَد، وز سرِ پیمان نرود
هر چه جز بارِ غمت بر دلِ مسکینِ من است
برود از دلِ من وز دلِ من آن نرود
آن چُنان مِهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود
گر رَوَد از پِی خوبان دلِ من معذور است
درد دارد چه کُنَد کز پِی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد وز پِی ایشان نرود
تفسیر فال
یاد یار لحظهای از تو جدا نمیشود؛ این یاد و خاطره به دلیل جفایی که دیدهای، همواره در دلت غمگینی به همراه دارد. تو مدام در اندیشهی آن پیمان شکستهای که با او داشتی، غصه میخوری و بار سنگین غم بر روی دلات احساس میشود. این بار غم، همچون کوهی بزرگ بر دوش تو نشسته است و رهایی از آن به نظر دشوار میآید. اما برای فرار از این احساس سنگینی و دلتنگی، لازم نیست بیش از حد فکر کنی؛ بلکه بهترین راه حل در این باره ارتباط با خدایت است. با او راز و نیاز کن، دل خود را برایش باز کن و در دل شبهای تاریک دعا کن تا دوباره نور خوشحالی در قلبت بتابد. فراموش نکن که گاهی تنها با یک گفتگوی صمیمانه میتوان امید را دوباره زنده کرد و به آغوش شادی برگشت.

منبع: پارسی دی
مجله شبونه