متن غزل شماره 231 از دیوان غزلیات حافظ را در ادامه میتوانید بخوانید و در انتها تفسیر این غزل برای فال آمده است.
گفتم غمِ تو دارم گفتا غمت سرآید
گفتم که ماهِ من شو گفتا اگر برآید
گفتم ز مِهروَرزان رسمِ وفا بیاموز
گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید
گفتم که بر خیالت راهِ نظر ببندم
گفتا که شبرو است او از راهِ دیگر آید
گفتم که بویِ زلفت گمراهِ عالَمَم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید
گفتم خوشا هوایی کز بادِ صبح خیزد
گفتا خُنُک نسیمی کز کویِ دلبر آید
گفتم که نوشِ لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگی کن کاو بندهپرور آید
گفتم دلِ رحیمت کِی عزمِ صلح دارد
گفتا مگوی با کس تا وقتِ آن درآید
گفتم زمانِ عِشرت دیدی که چون سر آمد
گفتا خموش حافظ کـاین غصّه هم سر آید
تفسیر فال
دوران غم دلت ممکن است به نظر کوتاه بیاید، اما از همین درد و رنجی که متحمل شدهای، تجربهای گرانبها به دست آوردهای که میتواند اساس خوشبختی و کامیابیات را تشکیل دهد. این تجربیات گرچه تلخ هستند، اما درسهایی ارزشمند در خود نهفته دارند که میتوانند تو را در مسیر زندگی یاری دهند. برای رهایی از غم و اندوه، ممکن است احساس بیتابی کنی و دائماً در جستجوی راهی باشی تا از این حالت نجات یابی. اما بیاد داشته باش که وقتی بندگی خداوند را با اخلاص انجام دهی، او نیز حاجتهای تو را برآورده خواهد کرد. پروردگار بر تمامی امور آگاه است و دلها را میشناسد؛ او به خوبی میداند چه نیازهایی داری و چگونه میتواند به تو کمک کند. با ایمان بر این حقیقت، سعی کن آرامش خود را حفظ کنی و منتظر رحمتهای الهی بمانی.

منبع: پارسی دی
مجله شبونه