متن غزل شماره 240 از دیوان غزلیات حافظ را در ادامه میتوانید بخوانید و در انتها تفسیر این غزل برای فال آمده است.
ابرِ آذاری برآمد بادِ نوروزی وزید
وَجهِ مِی میخواهم و مُطرب، که میگوید رسید؟
شاهدان در جلوه و من شرمسارِ کیسهام
بارِ عشق و مُفلسی صَعب است، میباید کشید
قَحطِ جُود است آبروی خود نمیباید فروخت
باده و گُل از بهایِ خرقه میباید خرید
گوییا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش
من همیکردم دعا و صبحِ صادق میدمید
با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ
از کریمی گوییا در گوشهای بویی شنید
دامنی گر چاک شد در عالمِ رندی چه باک
جامهای در نیکنامی نیز میباید درید
این لطایف کز لبِ لَعلِ تو من گفتم، که گفت؟
وین تَطاول کز سرِ زلفِ تو من دیدم، که دید؟
عدلِ سلطان گر نپرسد حالِ مظلومانِ عشق
گوشهگیران را ز آسایش طمع باید بُرید
تیرِ عاشقکُش ندانم بر دلِ حافظ که زد
این قَدَر دانم که از شعرِ تَرَش خون میچکید
تفسیر فال
از فقر و نداری خود شرمنده نباش، زیرا که خوبی و نیکی تو به عنوان یک انسان شایسته، سرمایه ی ارزشمند دولت تو محسوب میشود. در آسمان زندگیات، ابرهای نعمت و رحمت به سویت میآیند و با بارش خود، تو را از ناامیدیها رهایی میبخشند و در این مسیر، کارت بالا میگیرد. از هیچ چیزی نترس؛ چرا که کسی که بر روی مسیر درست قدم برمیدارد، هرگز اجازه نمیدهد ترس به دلش راه پیدا کند. خداوند عادل و روزی رسان است و همواره به بندگانش نظر دارد. او تو را نیز فراموش نکرده و بیشک با کرم و لطف خود به تو عطا خواهد کرد. پس با امیدواری پیش برو و ایمان داشته باش که روزهای خوب در راهاند.

منبع: پارسی دی
مجله شبونه