گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب | غزل شماره 14 حافظ

متن غزل شماره 14 از دیوان غزلیات حافظ را در ادامه میتوانید بخوانید و در انتها تفسیر این غزل برای فال آمده است.

گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبالِ دل، رَه گُم کُنَد مسکین غریب

گفتمش مَگذر زمانی، گفت معذورم بدار
خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟
گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب

ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناست
خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب

می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مَه وَشَت
همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب

بس غریب افتاده است آن مور خَط، گِردِ رُخَت
گرچه نَبوَد در نگارستان، خطِ مشکین غریب

گفتم ای شامِ غریبان طُرِّهٔ شبرنگِ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب

گفت حافظ آشنایان در مقامِ حیرتند
دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب

تفسیر فال

ناشکری نکن و فقط به فکر خودت نباش، بلکه به اطرافیانت نیز توجه کن و نیازهای آنان را در نظر بگیر. این نگرش نه تنها به تو کمک می‌کند که از بلاتکلیفی و سردرگمی رهایی یابی، بلکه می‌تواند روابطت را با دیگران تقویت کرده و حمایت‌های بیشتری از دوستان و آشنایانت دریافت کنی. کمی صبر و تحمل به خرج بده؛ زیرا شرایط همیشه ثابت نمی‌مانند.فکر نکن که در این مسیر تنها هستی، چرا که خداوند همواره با توست و بر تو نظارت دارد. این همراهی الهی می‌تواند قوت قلبی باشد برای ادامه راه. تو در آینده‌ای نزدیک به مقامی خواهی رسید که دیگران از آن شگفت‌زده خواهند شد؛ مقامی که نه فقط نشان‌دهنده تلاش‌ها و زحماتت است، بلکه تجلی بخش استعدادهایت خواهد بود. این زمان دور نیست، بنابراین با امید حرکت کن و از هر چالشی که بر سر راهت قرار می‌گیرد، درس بگیر.

گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب | غزل شماره 14 حافظ

فال حافظ

منبع: پارسی دی

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *