بیوگرافی شهید مجید قربانخانی مدافع حرم + ماجرای شهادت و تصاویر خالکوبی او به همراه جزئیات شهادتش را در ادامه مجله شبونه مشاهده نمایید.
هرگاه نام شهید یا رزمنده به گوش مان می خورد یاد افرادی با محاسن بلند و چفیه می افتیم که برای دفاع از وطن به جبهه رفته و جان خود را فدا کرده است
اما این بار می خواهیم از یک رزمنده متفاوت صحبت کنیم کسی که به ظاهر و سیما با سایر رزمنده ها فرق می کرد اما دلش با آنها یکی بود
کسی که نشان می داد غیرت داشتن به شکل و شمایل نبوده و این قلب آدم هاست که نشان می دهد هر کسی چقدر با غیرت و با شهامت است.
بیوگرافی شهید مجید قربانخانی
مجید قربانخانی در سال ۱۳۶۹ در تهران چشم به جهان گشود
یک خواهر از خودش کوچکتر دارد که در آن زمان می گفت دوست ندارد خواهر داشته باشد و دلش می خواست که پسر باشد و یک برادر داشته باشد
به همین دلیل نام خواهرش را علیرضا صدا میزد و تا مدت ها این کار را انجام می داد
تا اینکه مادرش به او گفت نمی شود این گونه خواهرت را با اسم پسر صدا کنیم وقتی نت بسیار زیادی بر روی خواهرش داشت
علاقه شهید مجید قربانخانی به تفنگ در کودکی
علاقه بسیار زیادی به تفنگ داشت و هر چقدر به او پول جیبی میدادند آن را جمع می کرد تا با آن یک تفنگ اسباب بازی بخرد بعد از اینکه بزرگ شد یک قهوه خانه تاسیس کرد و در آنجا مشغول به کار شد
شغل پدرش آهنگری بود اما دوست نداشت در کنار پدرش کار کند و می خواست روی پای خودش بایستد و شغل جدا داشته باشد
بیوگرافی شهید مجید قربانخانی به قهوهخانه علاقمند بود و شبها تا دیر وقت در قهوه خانه می ایستاد و با دوستانش قلیان می کشید
پدرش او را بسیار سرزنش می کرد و می گفت نباید بکشی و چند باری با او دعوا کرد به همین دلیل چند شب قهر کرد و به خانه نمیآمد و در مغازه می خوابید
همچنین ببینید:
لات و شر بود
پسر جوان خیلی شری بود و همیشه در جیبش یک چاقو می گذاشت بدنش خالکوبی بود و در محل قلدری میکرد و باید همه حرف او را گوش می کردند.
به کربلا رفت و متحول شد
تا یک روز به کربلا سفر کرد کربلا او را به یک انسان کاملا متفاوت تبدیل کرد وقتی که از کربلا بازگشت کاملاً تغییر کرده بود
در قهوه خانه با یک پسر جوان به نام مرتضی کریمی آشنا شد جوانی که شغلش پاسدار بود و این آشنایی باعث شد که شهید مجید قربانخانی به فکر سفر به سوریه بیفتد و تصمیم بگیرد که در راه مظلومیت حضرت زینب مبارزه کند
ماجرای شهادت شهید مجید قربانخانی
به سوریه رفت و مدافع حرم شد و با تمام جان و دل برای محافظت از حرم حضرت زینب می جنگید
همچنین ببینید:
شب قبل از شهادتش در حال وضو گرفتن بود و بازوهایش خالکوبی بود فرمانده بهاو گفت اینچه کاری است که کرده ای چرا بدنت خالکوبی است که شهید مجید قربانخانی به او گفت فردا حضرت زینب پاکش خواهد کرد. روحش شاد یادش گرامی
سلام
این عزیزان اتمام حجتند بر همه از لات ها تا متدین ها روحش شاد
سلام علیکم
بله ، قطعاً چنین است.
موفق باشید دوست گرامی.
مجید شجاعی زنجانی.
خوش به سعادتشون
فقط همین
خیلی دل بزرگی داشتن
با آگاهی از قفس جسم آزاد شد باید خوشحال بود براش مخصوصن وقتی که برای وطن رفته این ارزش داره
بعد از شهادتشون خواب ایشونرا میبینند و ایشون میگم من اینحا تازه متولد شدم
ناراحت من نباشید من جام خیلی خوبه
به خاطر همین پدرشون هرسال به تعداد سالگرد ایشون عروس و داماد میفرستند خونه ی بخت یعنی سالگرد اول یکی ، سالگرد دوم ۲تا و…
بدن ایشون تا ۴سال به ایران نمیرسه
جوگیر شده رفته سوریه چون در خانواده بیفرهنگ و سطح پایین بوده
شما با فرهنگا بمونید تو لجن زندگی کنید
خدا شمارو هم جوگیر کنه إن شاءالله
رفت سوریه با بی فرهنگها و سطح پایین هایی مثل تو بجنگنه
تو با داعش فرقی نداری هر دو مغز منجمد
میشه بگی خانواده های ثروتمند و با فرهنگ از نظر شما چی هستن و چکار میکنن؟
شما هنوز در عصر جاهلیت باقی مونده اید آقای بافرهنگ
احمق ، … هر وقت شعور حرف درست زدن داشتی بعد درباره فرهنگ دیگران صحبت کن
بی فرهنگ تویی که هیچچیز نمیتونه متحولت کنه دوما توی خانواده فقیر بودن دلیل بر بی فرهنگی نیست چه بسا افرادی در خانواده هایی به ظاهر ثروتمند هستن ولی از شعور و شخصیت بویی نبردن دقیقا مثل شما
خوش به سعادتش ،خوش به حال این پدرو مادر که فاطمه زهرا بهشون عنایت کرده یا زهرا یه نگاهی هم به ما کن