زمستان کوله بار نه چندان برفی اش را بسته و در این روزهای واپسین مشغول وداع و خداحافظی است
گویی می خواهد به همه ی ما که در میان روزمرگی ها و مشغله ها سردرگمیم،
یادآوری کند که من زمستان بودمو در میان شما ـ نه چندان پرقدرت- مدّتی را زیستم و اکنون با شما وداع می کنم تا دوباره به یادتان بیاورم زمان وداع با سردی ها ، بی مهری ها ، کینه ها و دلخوری ها فرا رسیده است ؛
تا به یادتان آورم در میان تمام شلوغی ها برای خودتان ، دلپاکتان و روح خسته تان هم وقت بگذارید و گهگاهی لباس دلتان را عوض کنید و با مهر به دیوارهایش رنگ عشق بپاشید.
راستی چه میشود اگر گاهی خودمان را به صرف یک فنجان چای گرم دعوت کنیم تا در یک میهمانی خودمانی و دو نفره( هم نشینی روح و جسم) تمام خوبی ها را به نفسمان یاد آور شویم تا رنگ نبازند نیکی ها و جایشان را به دلخوری ها و سردی ها ندهند.
کاش امسال خانه دلمان را محکم تر از خانه های زمینی مان بتکانیم تا دیگر هیچ اندوهی،
هیچ کینه ای، هیچ بدی و غباری رویش نمانَد.باشد که سال نو را با “حالی نو” تحویل کنیم .کاش یادمان نرود، دل هایمان هم کثیف میشود گهگاهی…
متن و عکس پروفایل خداحافظی با سال 1401 + کپشن خداحافظ سال ۱۴۰۱ را در این بخش از مجله شبونه مشاهده نمایید.
سال ۱۴۰۱ با همه خوبی ها و بدیهایست در حال پایان است و وارد سال 1402 خواهیم شد و قرن جدیدی را تجربه خواهیم کرد
این سال برای ما ایرانی ها بسیار سخت و طاقت فرسا بود چرا که وضعیت تحریم ها و تورم اقتصادی از یک سو و بیماری کرونا از سوی دیگر زندگی ما را دگرگون کرده بود و روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتیم و عزیزان زیادی را از دست دادیم
سال جدید هم مثل سالهای دیگر با امیدواری به استقبالش میرویم و سعی میکنیم که امیدمان را حفظ کنیم و به آینده خوشبین باشیم.
امیدواریم که سال جدید بهترین اتفاقات در زندگیمان رخ بدهد و تجارب بسیار خوبی را به دست آوریم و خاطرات زیبایی را برای خدمان بسیازیم.
احتمالا شما هم دل خوشی از این سال ندارید و شاید هم اتفاقات شیرینی برایتان رخ داده باشد پس متنی یا عکس نوشته ای برای برای وداع و خداحافی با این سال در پروفایل خود قرار بدهید.
متن و عکس پروفایل خداحافظی با سال ۱۴۰۱
چند روز ﺩﯾﮕﺮ
اﻣﺮﻭﺯ میشود پاﺭﺳﺎﻝ
ﮐﻤﯽ ﺳﺎﺩﻩ
و کمی ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
و ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ چشم داریم به فردا
ﺍﻓﺴﻮﺱ به فکر پاییز ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ
ﻭ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻬﺎﺭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ فدا ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ
ﺟﺸﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ عید ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ
و ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ
با اﺧﺘﻼف ﭼﻨﺪ ﺗﺎ موی بیشتر سفید شده…
……
با پایان سال شروع به خانه تکانی کردم ، به خانه ی دل که رسیدم محبتت را برداشتم ، نه غباری داشت و نه کهنه شده بود ، مهرت جای جای دلم خواهد ماند
اینروزها رنگ و بوی تمام شهر میگوید بهار آمده و سال ؛ نو شده . اما برای من بهار ؛ نه پشت پنجره ودر کوه و دشت ؛ که کنار همین شمعدانی هاي خوشبو منتظر نشسته است.
از معجزه ي عشق بی خبر بودند انها که گفته اند : ««با یک گل بهار نمیشود»». نمی دانی چطور دل و دیده ام میگردد دنبال نرگس نگاه او که این شبها به نامش آراسته است.
چطور سرنوشت شب و روزم را خواهد ساخت آفتابگردان رویش! چطور روز و ماه و سالم رابه بهترین حال تحویل میکند شکوفه ي مهربانی اش! اصلا گلستان حضورش به کنار، این شبها فقط شمع روشن کن و به اشک هایت فرصت شکفتن بده.
خاطرهِ خوبِ کسی شو حتی که اگر
قرار بر همیشه ماندن نیست !
آنی شو که وقتی در ذهنش آمدی
چشمانش تو را لو بدهند
برای خاطره خوب شدن باید که خوب بود !
خاطره خوب کسی باش . . .
……
آخرای ساله
امسالم گذشت ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺗﺎﺧﺘﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺑﺎﺧﺘﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺳﻮﺧﺘﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻧَﻔَﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻧَﻔَﺲ ﺍُﻓﺘﺎﺩﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﻣﯿﺨﻨﺪﯾﺪﻥ ﺍﻻﻥ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﻨﻦ
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﺨﻨﺪَﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺍﻭﻣﺪﻥ (تولد)
ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺭﻓﺘﻦ (مرگ) ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪﻥ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧَﻤﻮﻧَﻦ
ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ
ﺍﻣﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯿﺶ ﻣﯽ اﺭﺯﻩ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﻣﺮﺩﻩ
ﻣﻬﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻣﺎ ﻣَﺮﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺑﯿﺎین ﻗﺪﺭ ﻫﻤﻮ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ
…….
با هیچ بهانهای نمیشود که تو را دوست نداشت
حالا هرچه پاییز بگذرد
یا بهار قهر کند ،
دنیا پایان برسد
باز دوستت دارم . . .
و هرچه میگذرد
دلم نداشتنت را به «یاد نمیآورد»
با هیچ بهانهای . . .
زمستان کوله بار نه چندان برفی اش را بسته و در این روزهای واپسین مشغول وداع و خداحافظی است .گویی می خواهد به همه ی ما که در میان روزمرگی ها و مشغله ها سردرگمیم، یادآوری کند که من زمستان بودمو در میان شما ـ نه چندان پرقدرت- مدّتی را زیستم و اکنون با شما وداع می کنم تا دوباره به یادتان بیاورم زمان وداع با سردی ها ، بی مهری ها ، کینه ها و دلخوری ها فرا رسیده است ؛
تا به یادتان آورم در میان تمام شلوغی ها برای خودتان ، دلپاکتان و روح خسته تان هم وقت بگذارید و گهگاهی لباس دلتان را عوض کنید و با مهر به دیوارهایش رنگ عشق بپاشید.
……
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
در میان مردمی با این مصیبتها صبور
صحبت از مرگ محبت
مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است . . .
استاد فریدون مشیری
……
میان ماندن و نماندن
فاصلــــــه تنها یک حرف ساده بوده !
از قول من به بارانِ بیامان بگو…
که دل اگر دل باشد
آب از آسیابِ علاقهاش نمیافتد
فاصله تنها یک حرف ساده بود . . .
…..
دردی که انسـان را به سکوت وا میدارد
بسیار سنگینتر از دردیست که
انسـان را به فریاد وا میدارد
و انسانها فقط بـه “فریاد” هم میرسند،
نه سکوتِ هم،
سکوت بسیار سنگینتر است . . .
زندگی را قدم بزن
هم پای قدمهایش گام بردار
نه آن قدر آهستـه بیا که
جامانده بر دستهای زمانباشی
نهآنقدر تند بدو
کـه بر زیر لگدهای زندگی صدای
«نفسهایت به شماره بیفتد»
……
مغرور و خود شیفته نیستم
ولی یاد گرفتم که تو زندگیم
منت احدی رو نکشم
خداحافظ
تو فرهنگ لغت من
جوابش فقط یه کلمه است به سلامت
همین…
ممنونم نمیام خداحافظی بخداقسم