خفاش شب گیلان کیست؟ ماجرای قتل ها و اعدام فرزاد خفاش شب گیلانرا در این بخش از مجله شبونه مشاهده نمایید.
خفاش شب گیلان کیست؟
فرزاد.ن 8 زن گیلانی را بعد از تعرض به شکل وحشتناکی به قتل رسانده بود او بعد از اینکه طلا و وسایل آنها را یه سرقت میبرد در نهایت انها را به قتل میرساند و جسد انها را تکه تهکه میکرد تا دسترسی به آنها غیرممکن شود.
او بعد از چند سال که در زندان لاکان رشت حبس شده بود در نهایت امروز به دار مجازات آویخته شد.
از اتهامات متهم ردیف اول، فرزاد میتوان به «هشت فقره قتل عمد»، «سرقت طلای مقتولان»، «جنایت بر میت شش» مقتول از طریق «مثله کردن اجساد» عنوان کرده و برای متهم ردیف دوم، همسر فرزاد «ارتکاب معاونت در قتل عمد» و همچنین «مورد معامله قرار دادن طلاهای مسروقه» و «خودداری از کمک و مساعدت برای فرد در معرض خطر اشاره کرد.
این فرد که نامش فرزاد است در طول ۹ سال ۸ زن را بخاطر سرقت طلاهایشان کشته و سلاخی کرده است.
«آرام، خونسرد و سخنور». این خصوصیات قاتل سریالی زنان در استان گیلان است؛ مردی که با گذشت سالها از نخستین جنایاتش، جزئیات همه آنها را بهخاطر دارد و با دقت و موبهمو آنها را شرح میدهد. فرزاد متولد 1356 است و تا دوم راهنمایی بیشتر درس نخوانده اما بهگفته خودش روابط عمومی بالایی دارد. او در یک گفتوگو جزئیات قتلهای سریالی و انگیزهاش از این جنایات را شرح داده و میگوید: «حالا که اینها را تعریف میکنم، انگار کتابداستان میخوانم و باورم نمیشود قتلها کار خودم بوده.»
از تمامی زنان متنفرم
او درمورد اینکه چطور دست به قتل زده، میگوید: «شکست در زندگی با همسرم اولم دلیل همه اینها بود. مرا به جایی رساند که از تمام زنان متنفر شدم و کینه به دل گرفتم، آنقدر که به جنون رسیدم. سه قتلی که بین سالهای ٨٧ تا ٨٨ انجام دادم، فقط بهخاطر انتقامگرفتن از زنان بود اما چهار قتلی که در سال ٩٥ انجام دادم، ٨٠ درصد بهخاطر مشکلات مالی و ٢٠ درصد بهخاطر همان تنفرم بود. از طریق یکی از دوستانم با همسر اولم آشنا شدم. او کاری با من کرد که از تمام زنان متنفر شدم. باید بگویم بدبختیهای من از زمانی شروع شد که از طریق یکی از آشنایان افتادم در کار خریدوفروش عتیقه و زیرخاکی.»
او در مورد اولین انگیزه قتل نافرجامش توضیح میدهد: «معمولا افرادی که در این کار هستند، تمام اموالشان را به نام شخصی دیگر میکنند که اگر گیر افتادند، اموالشان از دست نرود. من هم تمام خانه و زندگیام را به نام همسرم کردم. یک کارگاه چوببری داشتم که آن را هم به نامش زدم تا اینکه وقتی با هم دچار اختلاف شدیم، یکی از روزها توی چشمانم نگاه کرد و گفت دیگر نمیخواهمت. بعدا متوجه شدم پیش از من عاشق فرد دیگری بوده است. اینها را که فهمیدم، تصمیم گرفتم او را به قتل برسانم. حتی نقشه قتل کشیدم .حتی یکبار میخواستم همسرم را خفه کنم که دخترم گریه کرد و با صدای او همسایهها هم به خانهام ریختند و همسرم را از زیر دستم بیرون کشیدند. بهخاطر اینکه دخترم بیسرپرست نباشد، بیخیال شدم و گفتم میروم اما طلاقت نمیدهم.»