خودکشی زهره دختر 13 ساله کرمانی برای ازدواج اجباری را به همراه جزئیات در ادامه این بخش از مجله شبونه مشاهده نمایید.
خودکشی زهره دختر 13 ساله کرمانی
رکنا نوشت: دختر ۱۳ ساله ای که در کرمان به دلیل اجبار عموهایش وادار به ازدواج شده بود تصمیم گرفت به زندگی خود پایان میدهد
زهره که پدرش را از دست داده است به همراه مادرش با یارانه زندگی می کنند و عموهایش برای آنها تصمیم میگیرند تصمیم اجباری که باید به عقد پسرعمویش در بیاید اما زهره تصمیم می گیرد که با خوردن قرص به زندگیاش پایان بدهد
دختری که هنوز به دنبال بازی های کودکانه خود بود و چیزی به نام ازدواج در او ذهن او نمیگنجید و آن را باور نمی کرد
در روزهای اخیر متاسفانه خبر های بسیار ناراحت کنندهای از دختران ایرانی در شبکه های اجتماعی میشنویم
از قتل های ناموسی گرفته تا خودکشی به دلیل ازدواج اجباری داستان های عجیبی را رقم زده است
همچنین ببینید:
ماجرای سربریدن فاطمه برحی توسط همسرش در ابادان
قتل رومینا دختر ۱۳ ساله تالشی اولین خبر دلخراشی بود که در فضای مجازی منتشر شد با قتل های دیگری همچون فاطمه برحی و ریحانه عامری و حالا زهره دختر کرمانی خبرهای ناراحت کننده ای است که از مردسالاری به گوش می رسد
دوربی بی مادر زهره میگوید عموهایش به اجبار میخواستند او را عروس کنند در حالی که او راضی به ازدواج نبود و می گفت می خواهم که درسم را بخوانم
اما عمویش او را وادار کرده بود که با پسر عمویش ازدواج کند
دوبار خودکشی
زهره یک بار دیگر بر اثر فشار زیاد عصبی اقدام به خوردن قرص کرده بود و او را به بیمارستان بردند اما بعد از یک هفته مرخص شد دکتر به خانواده اش گفته بود که او را نزد روانپزشک ببرید اما به دلیل اینکه مادرش پولی در بساط نداشت این کار را نکرد
دوربی بی که در روستای جعفرآباد کرمان به همراه دو دخترش زندگی می کند، ادامه داد: «چند بار شکایت کرده ام اما هنوز دستم به جایی بند نیست. دخترم از نظر روحی بسیار آسیب دیده است. سه دختر دارم. دختر اولم در ۱۳ سالگی عروس خاله ام شد. زهره هم الان ۱۳ ساله است. خودش می گوید من می خواهم درس بخوانم اما عموهایش می خواهند به زور عروسش کنند. چند بار به منزل ما آمده اند و هم زهره و هم مرا کتک زده اند. به دادگاه و کلانتری شکایت کردیم اما هنوز امنیت جانی نداریم. آنها می خواهند خانه ام را از من بگیرند و هم دخترم را و بعد مرا به زور از خانه بیرون کنند. دادگاه اول را رفتیم ولی آنها نیامدند. آنها هم به شورای حل اختلاف مراجعه کرده اند. بعد از شکایت نیز دو روز پیش دوباره عموها و زن عموها و ۱۰ نفری جمع شدند و به خانه ما آمدند و مرا و دخترم را کتک زدند. الان فقط این راه حل به ذهنم می رسد که دخترانم را بردارم و از اینجا فرار کنم.»