داستان فیلم سرهنگ ثریا چیست
سرهنگ ثریا، داستان مادری است که فرزندش توسط گروهک منافقین به پادگان اشرف منتقل شده است و این مادر در تلاش برای رهایی فرزندش از دست این گروهک تروریستی است.
لیلی عاج درباره فیلمش گفت: انتخاب من این بود که دوربین پشت سیم خاردار اشرف باشد. وقتی دوربین به داخل می رود، تبدیل به فیلم دیگری می شود. انتخاب من این بود که دوربین این طرف دیوارهای اشرف باشد چون داستان ثریا و مادران بود. در سال 1388 از طرف مرکز هنرهای نمایشی برای چاپ کتاب دعوت شدم. من بچه گیلانغربی هستم و پدربزرگم از اعضای گروه مرصاد بود به همین دلیل از کودکی دوست داشتم آن را بنویسم. وقتی دنبال سازمان مجاهدین می گشتم مادری را در کنار سیم بری ها دیدم که بسیار تاثیرگذار بود. کم کم تحقیق کردم و با ثریا عبداللهی نازنین جذاب که یکی از مادران بود آشنا شدم و فیلم سرهنگ ثریا ساخته شد.
این کارگردان گفت: یک سوژه زن آتشین دیدم که درام داشت و برای ساخت اولین فیلمم الهام گرفتم. حداقل مزیت این فیلم این است که ما اعتقادی به سفید شدن ماجرای فرقه رجویه و مجاهدین نداریم.
فیلم سرهنگ ثریا روایت خانواده هایی است که یکی از بستگان شان به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) پیوسته اند و در سال ۱۳۸۹ و بعد از فروپاشی نظام بعثی در عراق، در کمپ اشرف نگهداری می شوند. این خانواده مقابل کمپ مستقر شده اند و به انحاء مختلف تلاش می کنند که عزیزان شان را بازگردانند.
کویر و غبار، صحنه اصلی فیلم است و چند کانکس و بلندگوهایی که قهرمانان بی جان فیلم اند. در میان خانواده ها، زنی به نام «ثریا»، شخصیت محوری فیلم است. البته که این شخصیت، واقعی و در واقع، فیلم براساس بخشی از خاطرات او ساخته شده است. پسرش امیرعلی حاجیلو آنسوی سیم های خاردار یعنی داخل کمپ است. این خانواده ها با توسل به بلندگوهایی که با هزینه شخصی و دشواری های بسیار تهیه کرده اند، فرزندان شان را دائما صدا می کنند و تلاش دارند با ترغیب آنان، زمینه بازگشت شان را فراهم آورند.
در این باره البته فیلم های مستندی هم ساخته شده است که قابل توجه بوده اند اما این سوژه پرماجرا، همچنان و همچنان می تواند دستاویزی برای ساختن فیلم های سینمایی جذابی شود که یکی اش شده است «سرهنگ ثریا». با توجه به اینکه سوژه، آشناست و مخاطبان حرفه ای اصل و حتی جزئیات موضوع را می دانند اما پرداخت سینمایی آن، زمانی که می تواند مخاطبان را زمین گیر کند و حتی طنین ضجه های مادران واقعی را که در سالن نمایش حاضر بودند به آسمان ببرد، می شود نتیجه گرفت که می شود در این عرصه، فیلم ساخت و فیلم خوب هم ساخت.
با این حال، پایان بندی فیلم، شاید یکی از نقاط ضعف و فروکاهنده تاثیرات آن است. آنجا که اهالی کمپ اشرف را در حال فعالیت سایبری به هنگام ناآرامی های اخیر نشان می دهد، علاوه بر آنکه بار شعاری بر فیلم را زیاد می کند، نمکی می شود بر زخم همان خانواده هایی که با تمام وجود، خواهان بازگشت عزیزان شان از بند فرقه رجوی هستند. کاش می شد پایان فیلم، در همان حوالی کمپ اشرف و آن زمان که در کویری که اندیشه را به اسارت برده بود، پرنده کوچک امید، همچنان مجال پرواز داشت. کاش.