دانلود قسمت ۳۵ سریال از سرنوشت فصل چهارم قسمت 35

دانلود و پخش انلاین قسمت ۳۵ سریال از سرنوشت فصل چهارم قسمت 35 بازپخش تکرار سریال از سرنوشت امشب دوشنبه 26 اردیبهشت 1401 را در این صفحه ببینید.

دانلود قسمت ۳۵ سریال از سرنوشت فصل چهارم قسمت 35

دانلود قسمت ۳۵ سریال از سرنوشت فصل چهارم

مجموعه از سرنوشت یکی از پرمخاطب ترین سریال های دنباله دار می‌باشد و هاشم و سهراب بی تردید دوست داشتنی ترین کاراکترهای تلویزیونی به شمار می‌آیند و همین موضوع سبب شد با وجود اینکه این مجموعه برای سه فصل تهیه شده بود ادامه پیدا نماید و شاهد فصل چهارم آن هستیم.

✅دانلود همه قسمت های سریال از سرنوشت 4

هاشم وسهراب در کارگاه
بنای داستان فصل چهارم مجموعه از سرنوشت ساخت داخلی و مشکل های آن می باشد.
هاشم و سهراب در کارگاه خود کاری بزرگ را آغاز نموده اند و این طبیعی می باشد که در این راه با مشکلات بسیاری روبرو بشوند ولی در پایان پیروز می باشند.
این روند درست همان چیزی می باشد که در گذشته نیز شاهدش بوده‌ایم.

هاشم و سهراب فعالیت خودشان را از کارگاه اسماعیل آغاز نمود و پس از تعطیل شدن آن جا سراغ سرمایه‌گذار می روند و همین آقای خاکپور با اینکه اول مخالف بود، ولی در آخر دست آنان را رد نکرد و کارگاه خودش را برپا می‌کند.
آنان در این راه با مشکل های بسیاری روبرو شده‌اند، ولی پا پس نکشیدند.
این دفعه و در فصل ۴ باز همان ماجراها تکرار شد و باز این دو رفیق از نظر داستانی می‌پیمایند وباز هم آقای خاکپور با اینکه اول مخالف می باشد، ولی در پایان دست این دو را می گیرد.

وقتی به اونجا میره از خاله پوری گلگی میکنه و میگه این چه کاری بود که کردی با من؟ جواب تمام خوبی هامو این جوری باید بدین؟ خاله پوری با غصه می‌گه باهاش خیلی حرف زدم گفتم صبر کن هاشم از زندان بیاد بیرون با هم به زندگیتون ادامه بدین اگه نتونستی باهاش کنار بیای اون وقت از هم طلاق بگیرین اما نغمه میگفت که هاشم اشتباه بزرگی را مرتکب شده دلم دیگه باهاش صاف نیست. خاله پوری سعی میکنه هاشم را آروم کنه اما موفق نمیشه هاشم با عصبانیت و کلافگی بهش میگه هاشمی دیگه در کار نیست هاشم مرد و از اونجا به سرعت میره. او تمام شب را در خیابان ها پرسه میزند و با یاد و خاطره نغمه نمیدونه باید چیکار کنه سپس به طرف کارگاه میره و میبینه که سهراب با نگرانی آنجا نشسته و ازش میپرسه که تو کجا بودی؟ هاشم در آغوش او گریه میکنه و با هم به طرف خانه می روند. فردای آن روز سهراب با آرزو برای عوض شدن حال و هوای هاشم او را با زور با خودشون بطرف ویلای شمال می برند.

❤️ثبت بیوگرافی شما یا کسب و کارتان در گوگل❤️ آیا شما هم میخواهید بیوگرافی تان یا کسب و کارتان در گوگل ثبت شود؟ اینجا را ضربه بزنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا