زندگینامه امام موسی کاظم (ع) برای مدرسه (از ولادت تا شهادت) را در این صفحه از مجله شبونه مشاهده نمایید.
زندگینامه امام موسی کاظم (ع) برای مدرسه
اگر بخواهیم به شرح و روایت زندگی امام موسی کاظم و فرزندانش بپردازیم، باید کتاب های زیادی بنویسیم. این مقاله نگاهی گذرا به زندگانی امام زمان(عج) دارد و در صورت تمایل میتوانید به کتابهای تألیف علمای برجسته شیعه مراجعه کنید.
پدر و مادر
نام مقدسش موسی بن جعفر بن محمد باقر بن علی (زین العابدین) پسر حسین بن علی بن ابوطالب بود.
مادر امام کاظم حمیده بربریه نام داشت. او را حمیده مصفا نیز می نامیدند .
امام موسی کاظم (ع) در روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 هجری قمری در ابواء [2] (محلی بین مکه و مدینه) به دنیا آمد و در سال 183 هجری قمری مسموم شد و در زندان هارون الرشید به شهادت رسید.
سپس پیکر وی را در کاظمین یا الکاظمیه خاکسپاری شد
کنیه
عبدالصالح، کاظم ، صابر و امین از کنیه های آن حضرت است. به راستی که در میان این کنیه ها، کاظم مشهورترین آنهاست.
امامت
امام موسی کاظم (ع) در حدود 21 سالگی به وصیت پدر و امر خداوند متعال به مقام رفیع امامت رسید. مدت امامت او بیش از سی و پنج سال بود که از سایر ائمه به جز امام دوازدهم حضرت مهدی (عج) بیشتر بود.
امام موسي بن جعفر (ع) بعد از پدر بزرگوارش است بر همه برادرانش برتری داشت زيرا او متدين ترين، داناترین و سخاوتمندترین مردم زمان خود بود.
امامت و ولایت امام کاظم (ع) همزمان با خلافت عباسی بود. امام در زمانی جانشین پدر بزرگوار خود شد که ظالم ترین و ستمگرترین حاکمان به قدرت رسیدند. دورانی بود که حکومت عباسی بدون مخالفت و درگیری در عربستان بر امور مسلط بود. این ثبات و آرامش باعث شد که دولت عباسی به راحتی مخالفان خود را کنترل و بر اعمال و تحرکات آنان در کشور نظارت کند.
موضع امام موسی کاظم علیه هارون الرشید
علیرغم اینکه هارون الرشید به گستاخی، ظلم، قساوت، سنگدلی و دشمنی به ویژه با علویان معروف بود، در تاریخ می بینیم که امام کاظم (ع) هیچ اعتنایی به هارون نداشت و از آن هراسی نداشت. در برار او محکم و شجاع در برابر ایستاد و هیچ نشانه ای از عقب نشینی و ضعف در برابر حاکم نشان نداد. تاریخ گواه این واقعیت است.
نحوه شهادت امام موسی کاظم
سرانجام هارون به تنگ آمد، چون می دید روز به روز بر عظمت امام افزوده می شود و شیعیان بسیاری از او پیروی کرده و به امامت او اعتقاد پیدا می کنند. خلیفه عباسی احساس خطر کرد و تصمیم بر مسموم کردن آن حضرت گرفت. مقداری خرما طلب نموده چند عدد از آنها را خورد و بقیه را مسموم کرده و برای امام فرستاد و خادم را مأمور کرد که حتما به آن حضرت بخوراند، خادم خرما را برای امام برد و پیام هارون را ابلاغ کرد. امام نیز چند دانه از آن خرما را خوردند، اما سِندی گفت: بیشتر بخورید، امام فرمود: همین مقدار برای مأموریت تو کافی است. امام بعد از مسمومیت، سه روز در بستر شهادت قرار گرفته و شهید شد. سِندی برای ظاهر سازی چند نفر قاضی و افراد عادل را احضار کرد تا گواهی دهند بر اینکه امام ناراحتی مزاج ندارد.
امام متوجه شده به آنها فرمود: گواهی ندهید زیرا که من سه روز است مسموم شده ام و بر اثر همین سم از دنیا می روم. بعد از شهادت امام، جنازه ی حضرتش را روی تابوت نهاده و از زندان بیرون آوردند، شخصی پیشاپیش جنازه فریاد می زد: هذا اِمامُ الرَّفَضَة فَاعرِفُوهُ؛ این امام رافضیان است پس او را بشناسید. جنازه ی امام را روی پل بغداد گذاشتند و به مردم اعلام نمودند بیایند، ملاحظه کنند که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته و اثر جراحت در بدنش دیده نمی شود. یکی از شیعیان گفت: امام مرده و زنده ندارد، من از شخص امام جریان را سؤال می کنم، او نزدیک جنازه آمده عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو است، به ما خبر بده که آیا تو را کشته اند یا خود از دنیا رفته ای؟ امام لب به سخن گشود و سه بار فرمود: قَتلاً، قَتلاً، قَتلاً، مرا کشته اند.