ماجرای کامل شلیک مامور گشت ارشاد به رضا مرادخانی بوکسور در پارک پردیسان تهران همراه جزئیات کامل را در این صفحه ببینید.
ماجرای کامل شلیک مامور گشت ارشاد
روز گذشته اتفاق دلخراش در پارک پردیسان تهران رخ داد رضا مرادخانی یکی از بوکسورهای کشورمان که به همراه همسر و کودک ۱۰ ماهه اش در حال قدم زدن در پارک بود با ماموران گشت ارشاد مواجه میشوند و این بوکسور در مقابل ماموران گشت ارشاد استقامت کرده و بین آنها درگیری رخ می دهد مرادخانی گفته است که با مامور درگیر شده و این مامور به او و اسپری فلفلی و سپس شلیک کرده است .
رضا مرادخانی دارای چند دوره قهرمانی بوکس در سطح کشور بوده و عضو تیم فنرباغچه ترکیه می باشد و از ناحیه پا و شکم مورد اصابت چهار گلوله قرار گرفته است.
در این باره همسرش میگوید که ساعت ۶:۳۰ روز ۸ اردیبهشت امسال برای اینکه حال و هوای عوض کنیم برای پیاده روی وارد پارک پردیسان تهران شدیم همسر آقای رضا مرادخانی میگوید که در پاک در حال صحبت و گفتگو با همسرم بودم که یک باره دو مامور گشت ارشاد در مقابل ما قرار گرفتند خانمی از ماشین گشت ارشاد به ما گفت کد ملی تان را به من بگویید و من پرسیدم برای چه و گفت الان معلوم می شود من که ترسیده بودم گفتم برای چه ؟ گفت میخواهیم استعلام بگیریم که مشکل اخلاقی داری یا نه و من پرسیدم چه مشکل اخلاقی؟ و همون موقع گفتم که همسرم رضا مرادخانی بوده و عضو تیم ملی بوکس می باشد اگر در گوگل اسم او را بزنید مشخص میشود کی هستیم و ما نیامده ایم در خیابان علافی کنیم اگر اسم شوهرم را سرچ کنید نیازی به کدملی ندارید همسر آقای مرادخانی میگوید من به ماموران گشت ارشاد گفتم ما آمده ایم قدم بزنیم و لطفاً روز ما را خراب نکنید چرا بیخودی به ما گیر می دهید و همسرم روی این موضوع خودش حساس است همسرم عضو تیم ملی بوکس کشور و تیم فنرباغچه ترکیه است و ما حتی در ترکیه حجاب داشتهایم و شوهرم اجازه نمی دهد که من در کشور خارجی با آستین کوتاه حضور داشته باشم.
مشغول همین حرفا بودیم که همان کسی که لباس نظامی بر تن داشت جلو آمد و به رضا گفت می گویم به تو ربطی ندارد و خیلی داری حرف میزنی بعد از آن مرادخانی هم به او گفت این چه طرز صحبت کردن است و فقط من پرسیدم که همسرم که مشکل اخلاقی دارد اینجا بود که مامور دست به اسپری برد و زمانی که من این صحنه را دیدم بسیار ترسیدم رضا مرادخانی می گوید یکی از ماموران گشت ارشاد همشهری ما بود و زمانی که من با همسرم لری صحبت کردم آن مامور که لر بود به ما گفت یک معذرت خواهی کنید و بروید به من گفتم چه کار کردیم که باید معذرت خواهی کنیم.
در نهایت بگو مگو بین آنها صورت گرفت و یکی از ماموران اسپری فلفلی را بر روی صورت او و همسرش که دختر 9 ماهه در آغوشش بود پاشید آن مامور سه بار با اسپری فلفلی به صورت آنها پاشید و رضا هم چشم هایش را گرفته و بر روی زمین افتاد همسر رضا مرادخانی میگوید که رضا با چشمان بسته با آن مامور گلاویز شد و من هم تیغ می کشیدم رضا مرادخانی میگوید در حالی که من چشمان را گرفته بودم مامور گشت ارشاد اقدام به شلیک تیر هوایی کرد و سپس 3 تیر به من شلیک کرد که به پاهایم خورد همسرش میگوید وقتی که دیدم رضا تیر خورده من هم خودم را که مامور ها که من را گرفته بودند رها کردم و به سمت رضا آمدم
زمین که خورد، دستم را مقابل لوله تفنگش گذاشته بودم. با خودم میگفتم اگر به دستم تیر بزند که نمیمیرم؛ ولی حداقل تیری به سر یا قلب رضا برخورد نکند. تعداد تیرها وقتی زیاد شد، حتی فکر کردم مشقیاند؛ ولی مشقی نبودند و تیرها به آسفالت برخورد میکردند. سپس همان مردی که لباس شخصی داشت، آمد مرد با لباس نظامی را بلند کرد و رفت؛ اما مگر ول میکرد؟ افتاده بود دنبال یک زنی که از صحنه فیلم گرفته بود.
رضا: گوشی بیشتر آدمها را گرفتند و همه چیز را پاک و موبایلها را ریستفکتوری کردند؛ اما در اندک ویدئوهای بهجامانده کاملا معلوم است که همان آقا دارد میرود دنبال خانمی که گوشیاش را بگیرد. دیگر خون از پای رضا میرفت و من هم بالای سرش گریه و زاری کردم و مردم هم همینطور دورمان بودند. اول که با هم درگیر بودیم، اصلا کسی جرئت نکرد نزدیک رضا شود. خب به هر حال مردم میترسند دیگر، تیر است، میکشد.
بعد که تمام شد و رضا روی زمین نشسته بود، همه دور رضا حلقه زده بودند و میگفتند زنگ بزنید آمبولانس و بعد مثلا میگفتند آب نخور. بعد دیدم از شکمش هم خون میرود که اینجا دیگر واقعا ترسیده بودم تیر به جای خطرناکی خورده باشد. همین لحظه ضارب که کمی مردم را متفرق کرده بود، دوباره سمت ما برگشت. ناگهان دستبند را آورد که دست رضا را ببندد؛ اما همان آقایی که وساطت میکرد، گفت دیگر دستبند نزن. مردم هو کردند که میخواهی دستبند بزنی؟
رضا میگفت میخواهی به من دستبند بزنی؟ دستش را که اینطوری کرد و یک دستش را با دستبند بست و دومی را نگذاشتیم ببندد و همینجوری معلق بود. دیدم با لگد به صورت رضا زد. در تمامی این لحظات رضا تمام تلاشش را میکرد که بیهوش نشود و اتفاقی برای ما نیفتد.
یکی از شاهدان عینی که روز حادثه در پارک پردیسان حضور داشته نیز حاضر به گفتوگو با ما شد.
او که پس از این اتفاقات به کلانتری مرزداران رفت و به همراه چند زن دیگر شکایتی هم تنظیم کرده است، به محض برگزاری دادگاه این پرونده نیز بهعنوان شاهد در دادگاه و در محضر قاضی حاضر خواهد شد. با وجود این خواسته که تا آن زمان هویتش محفوظ بماند.
با این زن درباره آنچه دیده، حرف زدیم و توضیح داد که فضای پارک در آن چند دقیقه تا چه اندازه خوفناک شده بود: «باورتان نمیشود چقدر همه ترسیده بودند. مردم جمع شده بودند و مدام سروصدا میکردند که پلیس آن آقا را رها کند. وقتی دیگر پای اسلحه هم به میان آمد که همه مردم جیغ میکشیدند. فریاد میزدند و میگفتند جوان مردم را کشتی. خیلیها فیلم میگرفتند و خیلیها داد میزدند یا خواهش میکردند که این اتفاقات به پایان برسد».
او توضیح میدهد که نیروهای گشت ارشاد سعی در متفرقکردن مردم داشتند: «نیروهای آنها مدام سعی میکردند مردم را متفرق کنند. هر بار هم همان آقایی که شلیک کرده بود، به سمت مردم میدوید و عدهای دور میشدند؛ اما دوباره برمیگشتند. خیلیها فیلم گرفته بودند. البته همان آقای ضارب دنبال مردم میدوید و گوشیها را پاک میکرد. حتی موبایل یک خانمی را کلا ریستفکتوری کرد که همان خانم بعدش میگفت تمام محتویات موبایلم پاک شده و دیگر اطلاعات خودم را هم ندارم».
حضور کودکان در پارک باعث شده بود نگرانی مردم از شلیکها بیشتر شود: «نمیدانم چند تیر شلیک کرد؛ اما ما و بقیه مردمی که آنجا بودیم و خیلیها بچه هم همراهشان بود، شانس آوردیم که آسیبی ندیدیم. پارک مملو از بچههای کوچک بود و شما تصور کنید که یکی از آن تیرها به یکی از این بچهها برخورد میکرد و آن وقت مصیبت بزرگی به پا میشد.
سلا فرمانده
اگه مردی برو جلو سارقین بانک ها و خانه های مردم بگیرین . دزدهای بیتالمال بگیرین .نه عزیزای کشور بزنین ا. خالا پر پارکه معتاد و دزد بوده . اینا هم دنبال کسی هستن که سرش به تنش بیرزه تا بزننش . افسوس ای وطنم