تجاوز به خواهر دلیل قتل پسر 25 ساله در تهران! +جزئیات را در ادامه این بخش از حوادث مجله شبونه مشاهده نمایید.
ناجرای تجاوز به خواهر دلیل قتل پسر 25 ساله در تهران!
متهم، دستی روی مچهایش که تازه از درد دستبند رها شده بود، کشید و رو به قاضی گفت: «سحر، همسر صیغهایام، میگفت وقتی کوچک بوده، برادرش صادق چند بار به او تعرض کرده، رفتم تحقیق کردم، دیدم سزای این کار اعدام است؛ برای همین، یک شب صادق را کشتم.»
(قاتل ٢٥ ساله) اين حرف را بعد از تقاضای قصاص پدر صادق در شعبه دوم دادگاه كيفری استان تهران به زبان آورد. پدر مقتول كه در پايان دادگاه تشنج كرد و روی زمين افتاد در ابتدای جلسه گفت: «سه سال است خواب ندارم. بچه من بی گناه بود. قبلا يك بار دادگاه، حكم قصاص متهم را صادر كرده، نمی دانم چه شد كه ديوان عالی آن را رد كرده است. نبايد خون پسرم هدر برود؛ ما قصاص می خواهيم.»
كنار او مادر مقتول نشسته بود. صدايش می لرزيد: «ما مردهايم آقای قاضی» شمارش روزهايی كه از قتل (مقتول ٢٤ ساله) گذشته را می دانست: «٨٥٩ روز است كه متهم پسرم را كشته و من در اين مدت، هر شب با لباسهای او ميخوابم» ياد جنازه او افتاد كه سرش با سنگ له شده بود: «متهم دختر مرا دزديده و برده بود خانهاش. ای كاش به جاي پسرم ، خودم يا پدرش ميرفتيم دنبالش تا خودمان كشته ميشديم. او مخالف ازدواج متهم با خواهرش بود، براي همين كشته شد.» و نشست روي صندلي؛ در فاصله كوتاهي از او و همسرش، سحر، دختري كه قبلا مدعي شده بود برادرش به او تعرض كرده، پشت سر متهم نشسته و در خود فرو رفته بود. تنها صداي رساي قاضي مقدم (رييس دادگاه)،خطاب به متهم ميتوانست او را به خود بياورد:«آقاي (متهم) بلند شو و پشت جايگاه بايست. اتهام شما قتل عمد است، تعريف كن چه شد كه مقتول را كشتی؟»
يك بار ديگر، موضوع تعرض مقتول به خواهرش پيش كشيده شد: «من سحر را زن خودم ميدانستم، قبل از قتل، او را با مهريه يك بيسكوييت صيغه كرده بودم. قبلا ماجراي برادرش را برايم تعريف كرده و گفته بود وقتي هنوز كودك بوده،مقتول يك بار در خانه، يك بار در كوه و چندبار ديگر به او تعرض كرده. خيلي به هم ريختم. در اينترنت سرچ كردم و از چند نفر پرسيدم، فهميدم مجازات اين كار اعدام است.»
همچنین ببینید:
زن جوان با همدستی دوست پسرش همسر خود را کشت
دختر چشمهايش را بسته بود كه با خطاب قاضي (مستشار دادگاه) به خود آمد: «برادرت به تو تعرض كرده بود؟» دختر ٢٥ ساله با صدايي كه از آرامي، گوشها را ميخراشيد، گفت: «…» چه گفت؟ شنيده نشد: «صداي شما هم ضبط ميشود و هم منشي بايد بنويسد، با صداي بلند جواب بده، آيا وقتي نوجوان بودي، برادرت (مقتول) به تو تعرض كرده بود؟» صداي دخترک كمي بلندتر شد: «نه، تعرض نكرده بود.»
«پس متهم براي چه برادرت را سوار ماشينش كرد، با خود برد و با نانچيكو كشت؟»
«برادرم با ازدواج ما مخالف بود، هيچ تعرضي هم در كار نبود. دوستي من و (متهم) به سال نكشيده بود، صيغهاي هم كه خواند بيشتر يك شوخي بود تا جدي.» حرفهاي دختر برخلاف اعترافاتش در بازپرسي بود. او پيش از اين گفته بود: «به متهم گفته بودم برادرم در نوجواني چند بار به من تعرض كرده. گفتم از او متنفرم اما نميخواهم خانوادهام از هم بپاشد. فكر ميكردم وقتي همديگر را ميبينند، مقتول با يك عذرخواهي ماجرا را تمام ميكند اما شب حادثه، ساعت ٢:١٥ بامداد، متهم زنگ زد و گفت كار را تمام كردم و حقت را گرفتم.»
تناقض در دادگاه جولان ميداد. قاضي نفسي تازه كرد و رو به متهم گفت: «چگونه او را كشتي؟» شيوه قتل؛ همان موضوعي كه متهم در اين سه سال بيش از هر چيز ديگري آن را در ذهن خود مرور كرده است: «من تا وقتي موضوع تعرض را نميدانستم، با مقتول هيچ مشكلي نداشتم. چند بار به خانهشان رفته بودم و با هم تخته بازي كرديم. تا اينكه شب حادثه، طرفهاي ساعت ١٢ نيمهشب، دختر به من زنگ زد و گفت برادرم دارد ميرود بيرون، تو هم بيا و منتظر باش؛ رفتم. در كوچه برادرش را سوار ماشين كردم و در راه به او مشروب دادم. به بنبستي در شهرك اميد كه رسيديم، او را از پشت با نانچيكو خفه كردم و جسدش را در جوي آب انداختم. رويش خاك ريختم تا شناسايي نشود. قبل از فرار كردن هم با سنگ به سرش زدم.»
متهم تلاش ميكرد تا ثابت كند، مقتول، «مهدورالدم» بود. موضوعي كه با واكنش وكيل اولياي دم روبهرو شد: «تو گفتي رفتي از اينترنت جستوجو كردي و به اين نتيجه رسيدي كه مقتول، بايد كشته شود. بر فرض كه موضوع ارتباط نامشروع او با خواهرش صحت داشته باشد، آيا در همان مطالبي كه خواندي، چيزي درباره سن بلوغ ننوشته بود؟ آيا فكر نكردي كه زمان تعرض، مقتول و خواهرش هر دو نوجوان بودهاند؟» متهم ، پس از ثانيهاي سكوت گفت: «نه، من چيزي درباره اين نخواندم.»
يك ساعت از رسيدگي به پرونده گذشته بود كه نماينده دادستان، تناقضي در حرفهاي متهم يافت. زن جوان گفت: «شما چه زماني متوجه تعرض مقتول به برادرش شديد؟»
«بعد از اينكه با هم صيغه كرديم موضوع را برايم تعريف كرد.»
«اما شما اول حرفهايتان گفتيد كه از همان اول دوستي به شما موضوع را گفته بود.» نماينده دادستان، جاي سكوت لحظهاي متهم را با سوال ديگري پر كرد: «اگر هم بعد از صيغه كردن متوجه شده باشيد، نشان ميدهد كه چند ماه طول كشيده تا مقتول را به قتل برسانيد. دليلش چه بود؟» متهم كمي اين پا و آن پا شد: «من بعد از صيغه فهميدم، ١٠ روز هم بيشتر طول نكشيد تا او را كشتم.»
سرانجام با دستور قاضي مقدم ،متهم سرجايش نشست و وكيل او برخاست و به اولياي دم تسليت گفت اما پدر مقتول تشنج كرد و با لرز روي زمين افتاد: «آب بياوريد روي صورتش بريزيد» صداي نفسهايش، بلند ميآمد: «گريه كن، خالي شوي» مامور زندان كمك كرد و او را بيرون از جلسه بردند؛ دخترش هم همراه او رفت.
با آرام شدن جو دادگاه، وكيل متهم گفت: «دختر در اعترافات خود در بازپرسي گفته كه برادرش به او تعرض كرده و اين ماجرا را براي متهم بازگو كرده است. متهم پس از آن به تحقيق پرداخته و به اين نتيجه رسيده كه ارتباط نامشروع اتفاق افتاده؛ ضمن اينكه مادر مقتول نيز پيش از اين گفته است كه متهم به خانه آنها رفت و آمد داشته بنابراين موضوع قتل به خاطر مخالفت با ازدواج مردود است و علت قتل، همان يقين متهم به مهدورالدم بودن مقتول است.»
وكيل، پس از لختي سكوت، حرفي بر زبان آورد كه حتي متهم هم در هيچ بخشي از حرفهايش در دادگاه، به آن اشاره نكرده بود: «متهم در بازپرسي اعتراف كرده كه هنگام خفه كردن مقتول، به او گفته اين اقدام را به خاطر كاري كه او با خواهرش كرده انجام ميدهد. اين حرف نشاندهنده يقين متهم به تعرض مقتول به خواهرش و اعدام بودن نتيجه آن است.»
وكيل كه حرفهايش را با تقاضاي توجه قضات به موضوع تعرض به پايان برد، بار ديگر متهم ، اينبار براي آخرين دفاع پشت جايگاه ايستاد و گفت: «من فقط ميخواستم حكم را اجرا كنم. ميدانم كه ديگر نميتوانم او را به خانوادهاش برگردانم و اشتباهم اين بود كه با دستهاي خودم اين كار را كردم. از اولياي دم تقاضاي بخشش دارم.»
با پايان جلسه دادگاه، سرباز زندان به متهم نزديك شد و دستبند به دستانش بست؛ درد جرمي كه مرتكب شده بود بار ديگر در مچهاي متهم پيچيد. از كنار دختر عبور كرد و بيرون رفت؛ دختري كه پس از حادثه با پدر و مادرش زندگي ميكند، هرچند مادرش فكر ميكند پس از قتل پسرش ، «همهشان مردهاند».