متن غزل شماره 295 از دیوان غزلیات حافظ را در ادامه میتوانید بخوانید و در انتها تفسیر این غزل برای فال آمده است.
سَحَر به بویِ گلستان دَمی شدم در باغ
که تا چو بلبلِ بیدل کُنَم عِلاجِ دِماغ
به جلوهٔ گلِ سوری نگاه میکردم
که بود در شبِ تیره به روشنی چو چراغ
چُنان به حُسن و جوانیِ خویشتن مغرور
که داشت از دلِ بلبل هزار گونه فَراغ
گشاده نرگسِ رعنا ز حسرت آب از چشم
نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ
زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن
دهان گُشاده شقایق چو مردمِ ایغاغ
یکی چو باده پرستان صُراحی اندر دست
یکی چو ساقیِ مستان به کف گرفته اَیاغ
نشاط و عیش و جوانی چو گُل غنیمت دان
که حافظا نَبُوَد بر رسول غیر بَلاغ
تفسیر فال
اینقدر به جوانی و شادابی و زیبایی خویش مغرور نباش. هرگز فراموش نکن که جوانی یک مرحله از زندگی است و همیشه جوان و شاداب نمیمانی. گذر زمان، مانند سایهای پیوسته، بر همه ما تأثیر میگذارد و پیری inevitability (اجتنابناپذیر) از مراحل طبیعی زندگی است. بنابراین، لازم است که به آینده خود فکر کنی و برای دوران پیری نیز تدبیری بیندیشی.با فخر فروختن و قیافه گرفتن در مقابل دیگران نه تنها خود را در معرض قضاوتهای منفی قرار میدهی بلکه ممکن است از جانب اجتماع طرد شوی. این رفتار، احساس تنهایی را در دل تو ایجاد خواهد کرد که هم در جوانی و هم در پیری تو را رنج خواهد داد. انسانها نیاز دارند تا با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و این ارتباطات بیش از هر چیز بر پایه احترام متقابل شکل میگیرد.پس قدر جوانی خویش را بدان؛ زیرا این دوره زمانی گرانبهاست که باید با آگاهی کامل از آن بهرهبرداری کنی. شادابی خود را با دیگران تقسیم کن تا همگان بتوانند از نور مثبت وجود تو بهرهمند شوند. با ساختن روابط انسانی معنادار، نه تنها تجربیات زیباتری رقم خواهی زد بلکه خاطرات خوشایندی نیز برای خود به جا خواهی گذاشت که در سالهای بعد همچنان دلگرمکننده خواهند بود.

منبع: پارسی دی
مجله شبونه