انشاء درباره شغل آینده، روانشناسی به طور ادبی و توصیفی برای دانش آموزان حاضر شده تا با نحوه نگارش و استعداد نوشتاری آشنایی پیدا کنند.
انشا در مورد روانشناسی
هنگامی که با یکی از دوست های خود به صحبت نشسته بودم، وی به من گفت که تصمیم دارد در ایام آتی روانشناس شود. من تا آن دوران هیچگونه اطلاعی درباره شغل روانشناسی نداشتم.
سالها گذشت و من بسیار کنجکاوتر شدم. کتابهایی در این مورد خواندم.
در فضای مجازی بسیار در این باره تحقیق کردم. با تحقیقهایی که صورت دادم، در پایان به صورت کمی با شغل روانشناسی آشنایی پیدا کردم.
روانشناسان، اشخاص بسیار صبوری میباشند. آنان در این باره به درمان بیماریهایی که به داخل ذهن و مغز اشخاص ارتباط دارند. میپردازند.
در کل میتوان افزود که روانشناسان، پزشک روح به حساب میآیند.
آنان هر اندازه که به چشم نمیآیند را، با چشم و عقل و بینش خود مشاهده میکنند. یک روانشناس میتواند با صحبتهای یک شخص، گرههای دهنی وی را باز نماید و اینکه آن را به سوی راه درست راهنمایی کند.
اینها همهی داستان نمیباشند . روانشناسی هم مثل شغل پزشکی شاخههای گوناگونی را در بر دارد.
بعضی از روانشناسان، فرشتههایی برای کودکان به حساب میآیند.
آنان به کودکانی که اختلال دارند یاری میرسانند تا زندگی خود را شادتر، دنبال کنند. یک گروه دیگر از آنها با نوجوانانی و بزرگسالان فعالیت میکنند.
در رواشناسی مشکلات درونی و ذهنی اشخاص را اختلال بیان میکنند . یک روانشناس بایستی این اختلال را در شخصی که نزد وی مراجعه میکند، شناسایی نماید. بنابراین وی را برای درست زندگی کردن، هدایت کند. این به معنی آفریدن یک معجزه نیست.
شغل روانشناسی همانند یک راه کوهنوردی میباشد که روانشناس و مراجعه کننده بایستی از آن عبور کنند.
برای دست یافتن به قله بایستی از همه سربالاییها و سنگهای مقابل رو عبور کرد. با آن که راه سخت میباشد و هر فرد نمیتواند از آن مسیر عبور کند، ولی افرادی که به آخر قله میرسند، وارد دنیای شاد میشوند و میتوانند در آرامش زندگی خود را ادامه دهند.
هر شغلی دشواریهای خود را در بر دارد. از نظر من، درمان روح یک شغل سخت میباشد که اشخاصی خاص میتوانند به آن دست پیدا کنند.
انشا در مورد اگر من یک مشاور بودم
در صورتی که من متخصص مشاوره بودم، به همه بیمارانم نشان میدادم که زندگی را هر طور که میگیرید، همان است.
یعنی اگر دنبال رنج ها و مسائل رفتی با تو همسفر می شوند و تقریباً استرسی به تو می دهند یا اگر دنبال شادی می روی با آنها همسفر می شوی و قدر زندگی را می دانی.
لازم بود به همه بگویم که زندگی نباید آنقدر سخت باشد، زیرا ما به دنیا آمده ایم تا درس ها را حفظ کنیم و سعی کنیم آینده ای برای خود بسازیم.
می دانم که فوق العاده سخت است، می دانم که زندگی چالش های متعددی دارد و گاه و بیگاه این کلمات فقط نباید گریه کنند و … برای یک فرد رقت انگیز قانع کننده به نظر نمی رسند، بلکه باید ساکت باشید.
شاید در حال حاضر من فوقالعاده ترحمکننده هستم یا به چیزی نیاز دارم، اما اگر به خودم آسیبی برسانم و تلاشی برای رهایی از ترحم نداشته باشم، ویران خواهم شد.
زمانی وجود دارد که یک فرد سیر است. او سرشار از ترحم، ترحم، مقاومت و تحمل است
آن وقت است که دوست دارد از ته دل گریه کند و خدا را صدا کند
می دانم که صلاحی سر کار است
خداوند دانا و زیرک است. او حتماً میدید که شرایطی برای ما مهیا نکرد یا از وقوع چیزی جلوگیری نکرد.
زمان تنظیم مسائل است. بعد از اینکه تحمل کردید، یا ممکن است عذاب خود را در بخش زمان نادیده بگیرید یا همه چیز برمی گردد
بسیار جالب است که برخی از زمانها تعداد انگشت شماری از متغیرها با هم کار میکنند تا یک چیز را ایجاد کنند.
اینها همه تشکر است.
فرد باید تا جایی که می تواند خود را از موضوع خود دور کند و به آن فکر نکند.
یک بار فردی را دیدم که آنقدر در مورد موضوع خود صحبت می کرد که تحمل سخنان او از تحمل عذابش سخت تر بود.
شما باید پیوسته به خدا ایمان داشته باشید و دعا کنید
من نمی دانم چرا یک نفر باید به شیطان، حیوانی فروتن، اجازه دهد که او را متوقف کند و او را به دام بیاندازد تا شناخت خدا را از بین ببرد.
اگر انسان واقعاً خدا را چه در شادی و چه در حسرت یاد کند و به واجباتش عمل کند، خداوند پیوسته همدم و شریک اوست و در چالش ها او را تغییر می دهد.