امین میری بازیگر نقش ابوخالد در سریال سقوط میباشد امین میری متولد اسفند ۱۳۵۸ در زاهدان بوده و بازیگر و کارگردان می باشد او به زبان عربی تسلط کامل دارد و نقش ابوخالد فرمانده داعش را در سریال سقوط بر عهده داردو
امین امیر تسلط کاملی به زبان عربی دارد او اصالتا بلوچ است اما به زبان عربی نیز تسلط دارد و موفق شده در سریال سقوط خیلی خوب عربی صحبت کند.
ابوخالد یکی از فرماندهان داعش است که میخواهد آیسان را به عقد خود دربیاورد و این در حالیست که آیسا راضی به ازدواج او نیست. در ادامه این صفحه به بیوگرافی امین امیری بازیگر نقش ابوخالد در سریال سقوط خواهیم پرداخت.
بیوگرافی بازیگر نقش ابوخالد در سریال سقوط کیست
امین میری متولد اسفند ۱۳۵۸ در زاهدان، بازیگر و کارگردان می باشد و فارغ التحصیل رشته بازیگری است.
امین میری، بازیگر سینما و تلویزیون، در آثاری همچون سریال تلویزیونی «قهوه تلخ»، فیلم سینمایی «شبی که ماه کامل شد» و فیلم سینمایی «خون خدا» فعالیت داشته است.
سوابق
اجرا را از سال ۱۳۷۲ با اجرا در زاهدان آغاز کرد و پس از مدتی به تهران آمد. او اولین بار در سال ۱۳۸۷ با فیلم «آینههای روبهرو» به کارگردانی نگار آذربایجانی روی صحنه رفت. در سال ۱۳۸۵ با حمایت آرین ریسباف در جشنواره کارنامه شرکت کرد و برنده جایزه شد.
نقش دایی عبدالمالک در سریال شبی که ماه کامل شد
از مهمترین کارهای امین میری فیلم «شبی که ماه کامل شد» به کارگردانی نرگس آبیار به شمار میرود، این فیلم با موضوع زندگی فردی به نام عبدالمالک ریگی ساخته شد و از امین میری به عنوان مشاور لهجه ب لوچی و بازیگر دعوت به کار کردند.
وی نقش “دایی نورالدین” برادر غمناز و دایی عبدالمالک و عبدالحمید ریگی را بر عهده داشت که تلاش میکرد جلوی شرارتهای عبدالمالک بایستد.
همچنین ببینید:
بازیگر نقش آیسان در سریال سقوط کیست
بازیگر نقش صوفیه (زن داعشی) در سریال سقوط کیست
بازیگر نقش عطیه در سریال سقوط کیست
درخشش در سریال قهوه تلخ
شاید یکی از مهمترین بخشهای بیوگرافی امین میری بازی در سریال قهوه تلخ بوده است. امین میری کار حرفهای خود را از تلویزیون آغاز کرده و سال 1389 سریال قهوه تلخ نقش مهمی بازی کرده است که توانست با مهارت خود، آن نقش و همچنین خودش را میان مخاطبان تلویزیون مطرح کند. او در این سریال با مهران مدیری همکاری داشته است.
امین میری میگوید بارها از وی برای کارهایی دعوت شدهاست که در آنها باید نقش قاچاقچی که بلوچی هست را ایفا کند ولی وی هرگز نپذیرفته زیرا معتقد است به این خطه همیشه با دیده منفی پرداخته شده، در نتیجه او برای بازی در این فیلم سینمایی با نرگس آبیار شرط کرد که این فیلم هرگز چهره مردم زاهدان را خراب نکند و خوشحال است که با نقشی که ایفا کرد به هدفش رسید.
تجربه کارگردانی
امین میری درباره کارگردانی تئاتر میگوید من بعد از «احساس آبی مرگ» هم برای تغییر فضای روانی یک تئاتر کمدی به اسم «همه دزدها که دزد نیستند» را کار کردم. برایم تغییر ژانر یا تجربههای جدید یا چیزهایی که در ذهن دارم جذاب است. تئاتر مستند هنوز پرطرفدار است و بعد از این کار تئاتر مستندی کار میکنم که سالها در ذهن دارم. مسیر را عوض نکردم. در این اثر نیز رگههایی از مستند وجود دارد و دغدغههای اجتماعی که برایم مهم بوده نیز بیان شده است. معضلاتی که همواره ذهنم را مشغول کرده این بار در یک داستان معمایی و جنایی وجود دارد. معتقدم مسیر کارگردانیم را عوض نکردم، متنی بود که میخواستم تواناییم را محک بزنم. همیشه برایم این مسأله بود که ما تئاتر ترسناک یا دلهرهآور کم داریم و دغدغه آزمودنش را داشتم.
من در کل عاشق ادبیات جنایی هستم. تمام 38 جلد کتابهای آگاتا کریستی را خواندهام و چندین بار برای مثال سریال پوآرو را دیدهام. از روزی که برایم نوشتن جدی شد، «لوسیا» را کار کردم که در جشنواره دانشگاهی و مولوی اجرا شد. «لوسیا» داستان یک برادرکشی و قتل در یک خانواده بود. در کار دوم من «در» یک ادبیات جنایی- معمایی در بافت قصه با رئالیسم اجتماعی تمزیج شده بود که به هر حال به ادبیات جنایی تنه میزد. «قتل در موقعیت 35 درجه شمالی» هم به همین صورت و متن دیگری هم به زودی کار میشود به اسم «بوکسور» که آن هم با موضوع قتل است. در حوزه سینما هم فیلمنامهای نوشتم و در حال تولید است که باز حول قتل و گم شدن میچرخد. کارهایی که مینویسم و آماده اجرا هست در همین حال و هوا است. نمیدانم این مسأله از کجا نشات میگیرد؛ اما به نظرم این گونه فضا و بستر مناسبی برای قصهگویی است. مخاطب میل به همراهی قصه را دارد. در «قتل در موقعیت 35 درجه شمالی» در جنایی بودن بیشتر است؛ چون هدف نشان دادن قتلهای سریالی است. همه چیز هم از اسم شروع میشود.
نمایش های تئاتر امین امیری
امین امیری میگوید من در کارهای قبلیم شاید قصه کمتر؛ بلکه نمایشهایم محتوای مشترکی داشتند، براساس مجموعهای از قصهها شکل میگرفتند. حتی «همه دزدها که دزد نیستند» اثر داریو فو هم با تغیراتی که دادم قصهگو به حساب میآمد. اما «قتل در موقعیت 35 درجه شمالی» قصهگوترین اثر من است. البته نمایشهایی که در زاهدان کار کردم و آثار کوتاهی بودن هم آثار قصهگویی بودند. ببینید حتی نمایشهایی که مدعی ضدقصهگو بودن هستند قصهای دارند، شاید براساس نمایشنامهنویسی قصهگو متنی نگاشته نشده باشد؛ اما قصهای روایت میشود. البته هستند کارهایی هستند که نمیتوانی برایش یک خط قصه تعریف کنی و بگویی اصلاً چه هستند. این کارها دیگر ضدقصه هم نیستند. این رویه هم به نظر من آسیبزا بوده است. مخاطب را دور کردند. آثاری بودند که بیشتر پرفورمنس بودند و نام نمایش بر آنها نهاده شد. قصه برای مردم، هر مخاطبی، چه ایرانی و چه خارجی جذاب است. این شاید به کودکی ما بازمیگردد که با قصه میخوابیدیم و اینکه چه اتفاقی رخ میدهد و در ذهن تصویری پرورش میدادی، جذابیت دارد. مخاطب بزرگ شده حالا این حال را دارند که کماکان قصه جذاب است.
خدا حفظت کنه .مرد لر