بیوگرافی کمیل نظافتی طلبه املی و زندگی خصوصی و ازدواج و عکس های طلبه معروف
و خیر را در ادامه در مجله شبونه بخوانید.بیوگرافی کمیل نظافتی
بیوگرافی کمیل نظافتی طلبه آملی
بیوگرافی کمیل نظافتی کار زیبای طلبه آملی باعث شده تا در فضای مجازی محبوب مشهور شود.بیوگرافی کمیل نظافتی
تا جایی که بیش از ۶۱ هزار نفر در اینستاگرام فالوور دارد و وی را دنبال می کنند.
زندگینامه کمیل نظافتی
بیوگرافی کمیل نظافتی متولد آمل میباشد از نوجوانی درس طلبگی و حوزوی خوانده است.
ازدواج و همسر
آقای نظافتی سال ۸۱ ازدواج کرده و یک فرزند دارند.
عکس های کمیل نظافتی
علت محبوبیت طلبه آملی
نظافتی در اقدامی تحسین برانگیز یک کلیه خود را به کودک هشت ساله اهدا کرد به دلیل وضعیت مالی بد خانواده کودک هشت ساله ماشینش را نیز فروخت و هزینه عمل پیوند را تقبل کرد.
کمیل نظافتی و سجاد بعد از پیوند کلیه
معرفی و بیوگرافی کمیل نظافتی
وی در اینستاگرام خودش را این چنین معرفی کرده است:
زائر پیاده کربلا، سرباز ولایت، حامی محیط زیست و حامی حیوانات#سفیر_مهربانی
فروختن گوشی آیفون ایکس
این کمیل نظافتی در اقدام بعدی و کار زیبای خود گوشی آیفون x خود را که به وی اهدا کرده بودند
برای درمان دختری که به سرطان خون مبتلا است به فروش رساند و صرف هزینه درمان کودک سرطانی کرد .
مصاحبه با کمیل نظافتی
در ادامه مصاحبه با طلبه ایثارگر را بخوانید:بیوگرافی کمیل نظافتی
**شما به بیماران سر میزنین، چه انگیزهای در سر داشتید؟
از آنجایی که ما طلبهایم و جامعه ما را مروج دین میداند باید خودمان را با ائمه معصومین(ع) وفق دهیم. همانطور که پیامبر و ائمه طاهرین در متن اجتماع بودند، مشکلات مردم را حل و فصل کرده
و پیگیر امورات مردم بودند تقریباً ۱۰ سالی میشود که شبهای جمعه سعی کردهام
این بخش از فرمایش ائمه علیهمالسلام را سرلوحه خودم قرار دهم و در اجتماع باشم.
شبهای جمعه را به این اختصاص دادهام که به امورات درمانی بیمارانی که
در بیمارستانها بستری هستند رسیدگی کنم و کاری را که از دستم بر میآید انجام دهم
مثلا اگر کسی همراه نداشت او را همراهی کنم، بعضیها مشکل مالی دارند
و از آنجا که بنده ملبس به لباس روحانیت هستم مسئولین بیمارستان با درخواست بنده،
این بیماران را بیشتر همراهی کنند یا اینکه بعضی از افراد مشکل روحی دارند
و با صحبت کردن و دلداری دادن، آنها روحیه میگیرند و مردم اجتماع نیز به این نیاز ندارند
که از ما طلبهها بحث مالی را جویا شوند. بیشتر بحث عاطفی را توقع دارند که ما
هم سعی میکنیم تا جایی که میتوانیم هر دو بخش را تامین کنیم؛
اگر بتوانیم در حد وسع مالیمان کمک میکنیم و اگر هم نشد با مسئولین رایزنی کنیم
تا هزینههای درمان را کاهش دهیم و در بحث عاطفی نیز به این عزیزان روحیه دهیم.
**چند سال است که ازدواج کردهاید؟ فرزندی هم دارید؟
بنده سال ۸۰ عقد کردم و سال ۸۱ هم ازدواج کردم و اکنون حدود ۱۳ سال است که
از زندگی مشترک ما میگذرد و یک فرزند دو ساله دارم.
**در حال حاضر در شهر بابل زندگی میکنید؟
بله، محل تحصیل بنده بابل و خودم اهل آمل هستم و محل فعالیت تبلیغیام نیز
«امیرکلا» از توابع هادیشهر بابلسر است.
**به نظر میرسد از ابتدای زندگی مشترکتان، تصمیم بر عیادت بیماران در شبهای
جمعه گرفتهاید، نظر همسرتان در این خصوص چیست؟
ما در مورد این قضیه با خانواده اتمام حجت کردهایم و همسرم نیز موافقت کرده و بنده به ایشان گفتم که عصر پنجشنبه تا جمعه را در اختیار خودم باشم تا بتوانم امورات مردم را انجام دهم و همسرم نیز از این موضوع استقبال کرد. البته سایر اوقات هفته را همراه با خانواده سپری میکنم.
**معمولاً افراد، آخر هفته را برای رسیدگی به امور خانواده اختصاص میدهند
در حالی که شما دقیقاً زمان فراغت آخر هفته را برای مردم قرار دادهاید؟
الحمدلله تمام برنامهریزی زندگیام را دارم؛ حداقل هفتهای دو تا سه مرتبه را همراه با خانواده به بیرون میرویم. بالأخره هر کسی به این نیاز دارد که حال و هوایی عوض کند و روحیهای بگیرد و خوشبختانه بنده به این بحث نیز توجه کردهام نه اینکه از آن غافل باشم منتها از اجتماع نیز غافل نیستم چرا که اگر برای خانواده وقت بگذارم و از اجتماع غافل باشم استمرار کار انبیا باز خواهم ماند.
**در حال حاضر شما فقط مشغول فرا گرفتن دروس طلبگی هستید یا فعالیت دیگری هم دارید؟
بنده طلبه طرح هجرت، مشغول تحصیل بوده و نمازهای جماعت ظهر و عصر و مغرب و عشا
را نیز به جماعت در یکی از مساجد اقامه میکنم. همچنین مباحث تبلیغی را نیز دنبال میکنم.
**پس با این حساب آیا شهریهای که بابت طلبگی دریافت میکنید کفاف زندگی شما را میدهد؟
بنده بارها به دوستان و نزدیکان خود گفتهام؛ آنهایی که کارمند هستند و حقوق مکفی دارند
میبینم که آنها در زندگیشان عقب افتادهاند. همیشه میگویند که ما قسط داریم یا
قرضهایمان بالا گرفته است. من به آنها میگویم مبلغی که من دریافت میکنم این
مقدار است اما آنها باورشان نمیشود و به آنها میگویم حرفهایی که من به شما
میزنم حقیقت محض است.
اگر بخواهید کل شهریهای که از حوزه علمیه و فعالیت تبلیغیام دریافت میکنم
بگویم به ۴۸۰ هزار تومان میرسد و حقوق یا شهریهای از جای دیگری نمیگیرم.
**یعنی این حقوق کفاف تمام هزینههای زندگی شما را میکند هم میتوانید خانواده را
به تفریح ببرید و هم نیازهای آنها را برآورده کنید؟
ما قبلاً که ماشین داشتیم با ماشین خودمان بیرون میرفتیم. بعد از ماجرای آقا سجاد که مجبور شدم ماشینم را بفروشم و هزینه درمانی آقاسجاد را فراهم کنم برنامهریزیمان عوض شد. به جای اینکه با ماشین برویم پیادهرویمان بیشتر شد، به جای اینکه جای دور برویم جاهای نزدیک میرویم، یک جوری که بهمان خوش بگذرد.
**برای تأمین هزینههای عمل پیوند از کسی کمک نخواستید؟ یا کسی شما را یاری نکرد؟
در بحث تأمین هزینه به خیلی از افراد رو زدیم متأسفانه نتوانستیم پولی فراهم کنیم. فقط یکی دو نفر از خیرین مانند آقا جواد قلیتبار و حاجآقای عیسیپور دیگر کسی چون ما خودمان اهل عمل نبودیم کسی به ما لبیک نگفت و کسی کمک مادی به ما نکرد منتهی من با عزیزی تماس گرفتم که در دو سفر کربلا همراه ایشان بودیم.
**یعنی در واقع شما علاوه بر اهداء کلیه خود، ماشینتان را نیز به خاطر عمل جراحی آقا سجاد فروختید؟ آیا این کار برای شما سخت نبود؟
من یک هدف را دنبال کردم و آن نیز این بود حالا که میتوانم سجاد را نجات دهم به دنبال نجات سجاد باشم و اصلاً این موضوع به ذهنم خطور نکرد. حتی به بحث رسانهای نیز فکر نمیکردم که این موضوع روزی رسانهای شود، چرا که ما خیلی در کتمان و آهسته قدم برداشتیم و برای این عمل رفتیم. حتی غیر از پدرم و اقوام درجه یک خانواده، کسی از این موضوع باخبر نبود.
اگر دیگران نیز متوجه این موضوع شدند بر این باور بودند که کلیه من از کار افتاده و من قرار است مورد پیوند قرار بگیرم و از این رو کسی از اصل موضوع باخبر نبود.
برای اهدای کلیه به سجاد کوچولو ابتدا از همسرم اجازه گرفتم
وقتی برای این موضوع تصمیم گرفتم آمدم منزل با همسرم مشورت کردم و گفتم آیا اجازه میدهید و در واقع ایشان باید اجازه نهایی را به من میداد. بالاخره شریک زندگیام هم بود و باید یک عمر تحمل میکرد و من تبعات این کار را میدانستم که ممکن است کلیهام از کار بیفتد، دیالیزی شوم و گرفتاریهای اینچنینی پیدا کنم و برای خانوادهام مشقت به وجود میآید به خاطر همین نیز از همسرم مشورت گرفتم و ایشان بدون اینکه لحظهای درنگ داشته باشد گفت اگر اجازه دهید من دوست دارم این کار را انجام دهم!
وقتی سجاد به هوش آمد همسرم میگفت فکر کردم که فرزند خودم به هوش آمده است
**خیلی جالب است مسئله اهداء کلیه یک طرف و رضایتمندی و همراهی همسرتان نیز مضاعف بر آن قابل تحسین است؟
افرادی که اینچنینی هستند تربیت اسلامی شدهاند و بهتر است بگوییم تربیتی انسانی- اسلامی، این طور تربیت شدهاند که خودشان را با شرایط وفق داده و خود را در آن جایگاه میبینند. لحظهای که من و آقاسجاد بعد از عمل جراحی داشتیم به هوش میآمدیم همسرم گفت که لحظهای نه گریه کردم و نه شرایطی که دیگران داشتند داشتم؛ بلکه زمانی که آقا سجاد به هوش آمد فکر کردم فرزند خودم است که به هوش میآید و از این خوشحال بودم که آقا سجاد دوباره میتواند نفس بکشد و دیگر آن درد دیالیز را تحمل نمیکند.
**احساس میکنم اینکه شما میگویید این عمل را در خفا انجام دادید و نمیخواستید کسی از این موضوع مطلع شود اما اکنون رسانهای شده است به دلیل خلوص نیت شما بود. چرا که هرچه انسان خالصتر باشد خداوند او را در میان بندگان خود محبوبتر میکند.
اصلا بحث خلوص نیست، خداوند از ما بگذرد و همهاش از محضر خداوند متعال استمداد میطلبم مبادا این حرکت موجب غرور شود و منیتی برای من داشته باشد و از این رو اصلا به چشمم نیامد و نخواهد آمد.
قرار نبود کسی از این حرکت مطلع شود. با این اوصاف تا زمانی که به بحث عمل جراحی برسیم و پیوند انجام شود موانع بسیاری را برای ما تراشیدند. یعنی خود دکتر اکبرزاده جراح پیوند ما بود فرمودند که ما هفتخوان رستم را برای حاجآقا گذاشتهایم که این عمل را انجام ندهند اما حاج آقا با همت خود، این هفتخوان رستم را به سلامتی پشت سر گذاشت. این تعابیری بود که جناب دکتر به کار میبرد تا بنده مجاب شوم که پیوند کلیه را انجام ندهم.
کار من از کار شهدا بالاتر نیست/ کمیل به دنبال کسب شهرت نبود
**قبل از اهداء کلیه چه حسی داشتید؟
به عزیزان گفتهام که اگر محبوبیتی در ادامه این کار ایجاد شود و کمیل نظافتی را تمام دنیا بشناسند بعد از آن چه چیزی نصیب کمیل خواهد شد، غیر از اینکه گناهش بیشتر میشود و مسئولیتش سنگینتر! پس کمیل به دنبال اینها نبود که معروفیتی برای او پیش آید و اگر کسی هم به سراغ او آمد اعم از رسانه یا خبرگزاری یا حتی اکنون که شبکههای بیگانه با بنده تماس میگیرند خودشان به سراغ کمیل آمدند نه اینکه کمیل به سراغ آنها رفته باشد. کمااینکه الان خود شما فرمودید که از دیروز تا امروز به زحمت افتادید و با سختی توانستید شماره مرا دنبال کنید و اکنون که بنده با شما صحبت میکنم دیگر شخص کمیل نظافتی مطرح نیست این حرکت باید نهادینه شود و سجادهای دیگری از جامعه نجات پیدا کنند. همه باید این حس را داشته باشند که خداوند از آنچه که به آنها داده باید انفاق کنند. یکی از مال و دیگری از جانش. ما که از شهدا بالاتر نیستیم چرا که آنها از جانشان گذشتند.
بنده نه از باب تحسین و نه از باب تکذیب، سخنی با رسانههای بیگانه ندارم. اکنون که بیگانگان ما را تحریم و تهدید میکنند ۸ سال دفاع مقدس که هیچ چیزی نداشتیم و توانستیم در برابر ابرقدرتها ایستادگی کنیم اکنون هر یک از ما به ابرقدرتی تبدیل شدهایم و در رأسمان نیز یک رهبر بسیجی که در اوج قدرت است وجود دارد که با امیرالمومنین(ع) هممسلک است. ما به دشمنان گوشزد میکنیم امروز که منِ طلبه جزئی، یک فرد کوچکی از جامعه که خیلی راحت از کلیه و از مالم میگذرم که یک بچه نجات پیدا کند در زمان خود اگر رهبرمان لب تر کند و برای ناموس، وطنمان خطری ایجاد شود گزینه روی میز، جان ما است و جانمان را برای رهبرمان تقدیم خواهیم کرد.
**بعد از عمل وقتی کلیه شما در بدن آقاسجاد قرار گرفت زمانی که به هوش آمدید چه حسی داشتید؟
این لحظه را فیلم گرفتهاند. زمانی که خودم آن را مشاهده کردم اشک از چشمانم جاری شد. اینکه وقتی من داشتم به هوش میآمدم در عالم بیهوشی دو انگشت خود را به نشانه پیروزی بالا آوردم و گفتم که بالأخره این حرکتها تمام شد و دیگر کسی به ما متلک نمیگوید و پیوند سجاد موفقیتآمیز بود.
حالا که این پیوند انجام شد بنده ۳۰ سال سن دارم و میتوانم درد را تحمل کنم و … این سخنان را در حال بیهوشی میگفتم و خوشحالم که خداوند ظاهر و باطن مرا در این قضیه یکی کرد و امیدوارم در ادامه مسیر زندگی نیز همین مسئله رعایت شود و حس خوبی که خداوند بعد از زندگی مجدد آقاسجاد به من داد تا آخر عمر برایم حفظ شود.
وقتی بنده از بیمارستان مرخص شدم تمام اقشار جامعه به عیادت من آمده بودند از جامعه روحانیت، بازاری، کسبه، نظامی، مسئولین و دانشجویان و طلاب گرانقدر و حتی کسانی که مورد وثوق جامعه نیستند، به ملاقات بنده آمدند و چند نفری در اطراف من نشسته بودند و گفتم ببخشید از اینکه من روی تخت دراز کشیدم و شما روی موکت نشستهاید، این زندگی زندگی طلبگی ماست. آنها یک جمله بسیار زیبایی را به من گفتند که من هیچگاه آن را فراموش نمیکنم. آنها به من گفتند حاجآقا ما هرکداممان با چاقو و قمه، ۲۰- ۳۰ تا فرد را حریف هستیم و در دعوا کم نمیآوریم اما تو حاجی ۴۰ کیلویی ما را ضربه فنی کردهای و این جمله برایم جالب بود. آنها با تعابیر خودشان میگفتند که شما حاجی ۴۰ کیلویی ما را ضربه فنی کردهاید و ما پیش شما کم آوردهایم.
بیوگرافی کمیل نظافتی