شهید حاج احمد متوسلیان متولد ۱۵ فروردین ۱۳۳۲در تهران است او پس از فلک الافلاک حدود نه ماه در بند عمومی زندانی می گردد . با اوج گرفتن موج انقلاب اسلامی از زندان آزاد می شود در چهاردهم تیر سال 1361،اتومبیل هیات نمایندگی دیپلماتیک ایران حین ورود به شهر بیروت و در هنگام عبور پست ایست و بازرسی متوقف و چهار سرنشین خودرو مزبور به رغم مصونیت دیپلماتیک-توسط آدم ربایان رژیم تروریستی تل آویو گروگان گرفته شده و پس ازشکنجه و بازجویی،به نظامیان اسرائیلی تحویل گردیدند سردار سرلشکر سلامی فرمانده کل سپاه پاسداران، در دیدار نوروزی خود با خانواده حاج احمد متوسلیان اعلام کرد: شهید جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان، اولین شهید ایرانی در راه فتح قدس است!
بیوگرافی شهید حاج احمد متوسلیان و همسرش +ماجرای مفقود شدن حاج احمد متوسلیان را به همراه جزئیات در ادامه این بخش از مجله شبونه مشاهده نمایید.
بیوگرافی شهید حاج احمد متوسلیان
حاج احمد متوسلیان در ۱۵ فروردین ۱۳۳۲ در شهر تهران به دنیا آمده است
از فرماندهان سپاه پاسداران بوده که سالها در جبهه های مختلف حضور داشته است
در هشت سال جنگ ایران و عراق به عنوان فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله فعالیت می کرد
زمانی نامش بر سر زبان ها افتاد که در سال ۱۳۶۱ به همراه چهار سپاهی دیگر در لبنان توسط اسرائیلی ها ربوده شد
حاج احمد و تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان توسط اسماعیلی ها ده شدند و گفته میشود که به صورت وحشتناکی به شهادت رسیدهاند
همچنین ببینید:
بیوگرافی سردار امیرعلی حاجی زاده فرمانده هوافضای سپاه
حاج آقا توسلیان پدرش شیرینی فروشی داشت در دوران کودکی به پدرش کمک می کرد بعد از اینکه دوران مدرسه را پشت سر گذاشت و دیپلم گرفت به سربازی رفت
در سربازی دوره تخصصی تانک را در شیراز پشت سر گذاشت سپس به سرپل ذهاب اعزام شد و در سال ۱۳۵۶ در رشته مهندسی الکترونیک دانشگاه علم و صنعت ایران قبول شد
قبل انقلاب
حاج احمد متوسلیان قبل از انقلاب نیز از دشمنان رژیم پهلوی بود و قبل از انقلاب در یک شرکت تاسیساتی خصوصی خرم آباد کار میکرد و در کنار آن سعی می کرد فعالیتهای سیاسی و تبلیغی داشته باشد
در سال ۱۳۵۴ توسط نیروهای ساواک دستگیر و به زندان رفت به مدت ۵ سال در زندان فلک الافلاک خرمآباد حبس شده بود.
ماجرای ربوده شدن حاج احمد متوسلیان
در ۱۴ تیر ۱۳۶۱، اتومبیل سفارت که حامل مسئولین سیاسی-نظامی ایران بود هنگام ورود توسط فالانژها متوقف و توسط نیروهایی اسرائیل ربوده و گروگان گرفته شدند.[۳] سمیر جعجع یکی از رهبران فالانژها پس از آزادی از زندان اعتراف کرد که گروگانهای ایرانی به نیروهای وی تحویل داده شده و سپس توسط آنان کشته شدهاند ولیکن مقامات ایرانی این ادعا را مشکوک دانستهاند.[۵] رونن برگمن در کتاب «برخیز و بیدرنگ او را بکش» (بهمن ۱۳۹۶) به نقل از رابرت حاتم (مسئول کشتار فالانژها) میگوید فالانژها با اجازه اسرائیلیها چهار دیپلمات ایرانی را به قتل رساندند.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال ۱۳۶۷ خود مینویسد:
«فرستاده رئیسجمهور کنیا آمد. اطلاع داد که گروگانهای ما در لبنان همان سال ۶۲ شهید شدهاند و خواستار مبادله گروگانهای انگلیسی و سه اسرائیلی با ۹۰ اسیر شیعه در اسرائیل شد. گفتم اسامی اسرای مورد نظر و آثار گروگانهای ما را بیاورند.»
وی در خاطرات سال ۱۳۶۹ در جریان کمک به آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در لبنان به پیامی از جرج بوش -رئیسجمهور وقت ایالات متحده- اشاره میکند و مینویسد:
«اطلاعات آمریکا میگوید گروگانهای ایرانی در دست مارونیها در همان روزهای اول کشته شدهاند ولی باز هم آنها آمادگی دارند که پیگیری مسئلهٔ آن گروگانها را ادامه دهند.»

ویژگیهای اخلاقی
آگاهی و شناخت بالا ی ایشان در مسائل سیاسی-اجتماعی از جمله خصوصیات بارز این سردار بزرگوار بود. در تدبیرو تصمیمگیریهایش دقت نظر داشت. ضمن قاطعیت در کار،بر دلها فرماندهی میکرد و همراده در بطن مشکلات حضور داشت. به همین دلیل ،درسختترین شرایط،کسی او را تنها نمیگذاشت. امکاناتی را بیشتر از نیروهای تحت امر خود،به رغم برخورد قاطعانه در امر فرماندهی،در کارهای جمعی مانند ساختن سنگر،نظافت محیط،شستن ظروف و…با پرسنل تحت امر همراهی میکرد. علاقه به مطالعه و بحث پیرامون اخبار و رویدادها،از خصوصیات دیگر او بود. در مواقع مقتضی در جمع صمیمی همرزمانش پیرامون مسائل اعتقادی بحث مینمود. حاج احمد نسبت به شهداوخانوادههای محترمشان احترام خاصی قایل بود و در هر فرصتی به مزار شهدا میرفت و برای رسیدگی به معضلات و حوائج خانوادههای این عزیزان تلاش میکرد در غم فراق همرزمانش میسوخت و نقل میکنند:«هنگامی که برمزار شهید جهان آرا حاضر میشد،آن چنان از خود بیخود میشد که با ساعتها بیوقفه اشک میریخت و با روح بلند او نجوا میکرد.»
برادر دیگری نقل میکند:«شبی در جوار مرقد مطهر حضرت زینب(س)تا صبح به گریه و نماز مشغول بود. حوالی سحر با سیمایی بشاش و لبی خندان به سوی همسفرانش آمدو در پاسخ به سؤال دوستایش که خوشحالی او را جویا شده بودند،گفته بود:از سر شب داشتم در فراق برادران شهیدم ،مخصوصا شهید محمد توسلی اشک میریختم به عمه سادات متوسل شدم. تا بلکه ایشان در کارم عنایتی فرمایند. چند لحظه پیش ناگهان دیدم یک پیرمرد نورانی بامحاسنی سفید و لباس بسیجی بر تن،کنارم آمدو ایستاد و گفت پسرم!بیتابی نکن ،لحظه اجابت دعایت نزدیک شده است.»