مسلمان برزیلی در برنامه محفل کیست
کامیلا سلستینو مسلمان اهل برزیل در واقع حجاب را به عنوان نشانه مسلمان بودن مطرح میکند و بیان میکند: حجاب پرچم دین اسلام میباشد. اگر شما در یک کشور غیر اسلامی یک مرد مسلمان مشاهده کنید نمیفهمید که آیا او مسلمان است یا خیر، ولی هنگامی که یک بانوی محجبه را مشاهده کنید توسط حجاب وی میفهمید که وی مسلمان میباشد.
طی گزارشی، کامیلا سلستینو یک بانوی مسلمان اهل برزیل یکی از افرادی میباشد، که در بین ظلمت و جهل و آگاهی مصداق «الله ولی الذین آمنو یخرجهم من الظلمات الی النور» شد و و عفاف فاطمی را سرلوح زندگی اش جای داد.
گفتگو با کامیلا سلستینو
خانم کامیلا، شما پیش از اسلام چه دینی داشتهاید؟
من در یک خانواده مسیحی به دنیا آمدهام. خانوادهام بسیار مذهبی بودند و در حالی که ۸ سال سن داشتم، مادر من را با خود به کلیسا میبرد تا در آنجا تحصیلات دینی را بیاموزم،ولی این موضوع سبب شد تا سوالها و ابهاماتی در مورد دین مسیحیت برای من به وجود آید، برای مثال این که برای چه ما در دین مسیحیت مباحث تثلیث داریم، برای چه به حضرت عیسی بیان میکنیم پسر خدا یا اینکه برای چه در یکی از شاخصترین دعاهای مسیحیان میخوانیم ای مریم مادر خدا، در حالی که در خود کتاب انجیل بیان شده که پروردگار خود خالق همه چیز است، پس به چه صورت پروردگار میتواند یک مادر داشته باشد؟! یا یک مسیحی کاتولیک برای طلب آمرزش از پروردگار بایستی نزد یک کشیش به گناه خودش اعتراف نماید تا وی به ما بیان کند که چه کنیم تا پروردگار ما را ببخشد، ولی نمیتوانستم این را قبول کنم که برای چه ما بایستی پیش یک شخصی که خود گناهکار میباشد، لب به اعتراف باز کنید تا خدا ما را ببخشد. سوالهای بسیاری داشتم و هیچ وقت به پاسخ این سوالها نمیرسیدم. در واقع تقریباً ۱۲_ ۱۳ یال سن داشتم که برای آموزش درس دینی راهی کلیسا شدم، ولی کم کم به خاطر نرسیدن به پاسخ این سوالها، حس نمودم مسیحیت دین کاملی نمیباشد و به همین دلیل این دین را رها کردم.
از سوی دیگر من در یک دورانی به خاطر بعضی مشکلات همانند بیماری مادر و مشکلات اقتصادی اعتقاد داشتم که خدا نیست.
چه چیزی سبب شد تا به دین اسلام روی آورید؟
یک روز در زمان تحصیل، در حالی که استاد در مورد دین بچهها سوال میکرد یک شخص افزود دینم بودایی میباشد. من میدانستم که دین بودا به خدا هیچگونه اعتقادی ندارند و به همین دلیل دوست داشتم بیشتر با وی حرف بزنم و این شد که تقریباً یک سال و نیم در جلسههای این شخص بودایی حضور یافتم،ولی والدینم با من مخالف بودند. در برزیل تغییر دین خیلی آسوده رخ میدهد، ولی برای تغییر بعضی دینها شرطهایی وجود دارد که میتوان گفت داشتن سن ۱۸ سال به بالا و همچنین رضایتمندی والدین،ولی آن دوران من ۱۶ سال سن داشتم و والدین من نیز به هیچ عنوان اجازه ندادند که من بودایی بشوم، به همین دلیل من دین بودایی را رها کردم و دیگر هیچ دین دیگری را پیگیری نکردم، تا اینکه در سن ۱۸ سالگی در یک فروشگاه دوربین عکاسی فعالیت میکردم که صاحب کار آنجا لبنانی و مسلمان بود، ولی به خاطر مشکل مالی به اجبار در آنجا فعالیت میکردم به خاطر اینکه مسلمانان و دین اسلام را دوست نداشتم، ولی رفتارهای این شخص مسلمان برای من بسیار جالب بود.
برای مثال وی به بانوان دست نمیداد و به نشانه احترام دست خود را روی قلبش میگذاشت و به بانوان بیان میکرد ارزش شما بسیار بالا است و من نمیتوانم به شما دست بدهم، یا اینکه برای دختران خود بیشتر از پسران احترام قائل بود. رفتارهای این شخص نسبت به بانوان سبب شد تا ذهنیت منفی من در مورد اسلام و مسلمانان به مرور عوض شود.
یک روزی او به من یک کتاب داد به نام پیغمبر و اهل بیت ایشان.
کتاب را که مطالعه کردم سوره اخلاص به زبان پرتغالی جاری شده بود که در همین سوره به من پاسخ تمام سوالهایم را داده بود و این سبب شد که من بیشتر کنجکاوی کنم و در مورد اسلام بیشتر مطالعه کنم، ولی در هر حال به هیچ عنوان تصمیم نداشتم که مسلمان بشوم. پس از اینکه کتاب را مطالعه کردم به قصه امام حسین و کربلا رسیدم و همانجا بود که دیگر نتوانستم در برابر این دین بایستم و آن را قبول نکنم.
آن روز که این کتاب را مطالعه کردم تا روزی که شهادتین را گفتم تقریبا شش ماه به طول انجامید، به خاطر اینکه آموزش احکام اسلام و قرائت کردن سورهها به زبان عربی بسیار طولانی بود. ولی در سن ۱۹ سالگی و پس از اینکه آمادگی راهیابی به اسلام را یافتم، مسلمان شدم.
به چه صورت داستان تغییر دین خود را برای خانواده بیان کردید؟
والدین اندکی حیرت زده شدند، به خاطر اینکه در برزیل ذهنیت منفی در مورد اسلام هست،به آن صورت که مسلمانان را تروریست و اسلام را دینی خشن مطرح میکنند،به همین دلیل والدینم به آن صورت علاقهای نداشتند که من مسلمان بشوم، ولی هنگامی که با آنها در مورد اعتقاد مسلمانان حرف زدم آنان قبول کردند و زمانی که حجاب را برگزیدم مادر بسیار مرا حمایت نمود.
مسلمان شدن شما، والدین تان دین خود را تغییر ندادند؟
خیر. خانوادهام به همان صورت مسیحی میباشند. من در این چند سال موفق شدم چند شخص را مسلمان و بعضی از سنی مذهبها را شیعه کنم، ولی من به هیچ عنوان خانواده را اجبار به این کار نمیکنم، به خاطر اینکه معتقد هستم اگر فردی بخواهد کاری را انجام بدهد بایستی با تمام وجود آن فعالیت را قبول کند، ولی من وظیفه خود را درباره دین اسلام انجام میدهم، ولی هدایت شدن دست من نمیباشد بلکه دست پروردگار است و من نمیتوانم سایرین را اجبار کنم که این کار را قبول کنند، به آن صورت در قرآن میخوانیم لا اکراه فی الدین.
پس از مسلمان شدن در اجتماع با چه رفتارهایی روبرو شدید؟
افرادی که اهل مطالعه میباشند یا اینکه با دین اسلام واقعی آشنایی دارند بسیار احترام میگذارند و بعضی وقتها افرادی که هیچ آگاهی در این باره ندارند نیز احترام میگذارند، اما یک گروهی هستند که دیدگاه منفی نسبت به اسلام دارند و آنان بسیار مسلمانان را آزار و اذیت میکنند. به یاد دارم که یک مرتبه در مترو یک شخص به دلیل حجاب من به من حمله کرد و یک مرتبه دیگر در مرکز شهر یک شخص به سمت من زباله پرتاب کرد، ولی من به هیچ عنوان این اشخاص را نفرین نمیکنم، به خاطر اینکه حس میکنم که این اشخاص شوربختانه تحت تاثیر اخبار دروغ تلویزیون، رادیو و شبکههای اجتماعی در مورد اسلام و مسلمانان جای گرفتهاند و به هیچ عنوان تحقیقاتی انجام ندادهاند که مشاهده کنند آیا این اخبارهای غلط در مورد اسلام صحیح است یا خیر.
لطفا از هنگامی که حجاب نداشتید برای ما صحبت کنید، پوشش شما چه شکلی بود؟
هنگامی که مسیح بودم پوشش من معمولی بود، ولی هر اندازه که رشد نمودم تلاش کردم لباسهای بلند و گشاد به تن کنم، به خاطر اینکه هیچ وقت حس امنیت نمیکردم و شاید اگر این حس نبود من به هیچ عنوان به حجاب و چادر روی نمیآوردم و اینکه هنگامی که با حجاب کامل در جامعه حضور پیدا میکنم حس امنیت فوق العادهای مییابم.
قبل و بعد از با حجاب شدن چه احساسی داشتید؟
من پیش از اینکه مسلمان بشوم به خاطر نگاه آزاردهنده سایرین تلاش میکردم لباسهای بلند و کاملا گشاد به تن کنم، در هر حال بعضی وقتها سایرین به من متلک میگفتند. همواره علاقه داشتم فعالیتی انجام بدهم که بتوانم از خود مراقبت کنم و از هنگامی که مسلمان و محجبه شدم احساس امنیت آزادی در من به وجود آمده است، به خاطر اینکه هیچ فردی به خود این اجازه را نمیدهد به من طوری که میخواهد نگاه کند.
هنگامی که چادر را از نزدیک مشاهده کردم از این نظر که تمام جای بدن را میپوشاند، بسیار برای من جالب بود و حس میکردم ارزش من با چادر بالاتر خواهد رفت، به همین دلیل اصرار دارم که در کشور خود برزیل نیز چادر به سر کنم. من با قلب خود چادر را برگزیدم و فردی به من تحمیل نکرد، به خاطر اینکه حس نمودم دین من با پوشیدن چادر کاملتر خواهد شد.
اگر بخواهید حجاب را به یک چیزی تشبیه کنید، آن را به چه چیزی تشبیه میکنید؟
در یکی از جنگها جبرئیل و پیغمبر(ص) نازل گردید و یک دعا به نام جوشن کبیر را از سوی خداوند به وی هدیه داد تا از وی مراقبت کند. دعای جوشن کبیر به معنی لباس جنگ است که میتواند از انسان در مقابل هر بلا مراقبت کند.
من حجاب علی الخصوص چادر را به جوشن کبیر برای زن تشبیه میکنم که میتواند از وی در مقابل نگاههای هوس آلود مراقبت نماید و اینکه من معتقد هستم که حجاب پرچم دین اسلام میباشد، به خاطر اینکه اگر شما در یک کشور مسیحی یا یک کشور غیر اسلامی یک مرد مسلمان را مشاهده کنید نمیفهمید که وی مسلمان است یا خیر، ولی زمانی که یک بانوی محجبه را مشاهده میکنید توسط حجاب او میفهمید که وی مسلمان است.