نانوایی پیام دهکردی در لاهیجان افتتاح شد!
پیام دهکردی بازیگر تئاتر و سینما و تلویزیون در لاهیجان نانوایی را راه اندازی کرده و در آن به کار شاطری میپردازد در ویدیویی که از پیام دهکردی منتشر شده است او در یک نانوایی مشغول پخت نان است و میگوید 6 ماه است که در زمینه بازیگری فعالیتی ندارد و تصمیم گرفته که به دنبال شغلی برود که دوستش دارد!
این بازیگر شناخته شده در پاسخ به اینکه چرا به سراغ این کار رفتی؟ میگوید: «۵-۶ ماه ست فعلا در حوزه سینما، تئاتر و تلویزیون فعالیت نمیکنم. تصمیم گرفتم در این مدت برای گذران زندگی سراغ کاری بروم که دوستش دارم و نان سالم تحویبل مردم بدهم.»
سریال سرگیجه با بازی پیام دهکردی این روزها در شبکه نمایش خانگی پخش میشود که آقای پیام دهکردی نقش مهمی را ایفا میکند حالا او در میگوید که 6 ماه است کار بازیگری نمیکند و در نانوایی مشغول است و از این کار لذت میبرد و میخواهد نان سالم به دست مردم بدهد.
پیام دهکردی چند صباحی است که در لاهیجان زندگی میکند و به دلیل بیماری و ترافیک زیاد تهران تن به هجرتی شیرین داده است. پیام دهکردی دارای مدرک کارشناسی ارشد در رشته تئاتر از دانشگاه تهران است. پیش از آن دهکردی مدرک کارشناسی خود را در رشتهی ادبیات دراماتیک (نمایشی) از دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک گرفته بود.
در اصفهان شاگرد مرحوم ابراهیم کریمی بوده و کلاسهای آموزش بازیگری را زیر نظر استاد حمید سمندریان سپری کردهاست. دهکردی فعالیت حرفهای خود را از تئاتر شروع کرد. پیام در اوایل دهه ۸۰ با سریال باغ بلور به کارگردانی رامبد جوان وارد تلویزیون و با یک تکه نان به کارگردانی کمال تبریزی وارد سینما شد. البته باید گفت که شهرت او بیشتر به سریال شهریار در سال ۱۳۸۶ برمیگردد؛ او در نقش ابوالقاسم شیوا، دوست شهریار به شدت دیده شد.
بیماری سرطان
«پيام دهكردي» در برنامه «ماه عسل»ازدرد بيماري سرطان كه كشيده بود گفت و قصّه خود را صادقانه این گونه با مردم در ميان گذاشت: «- دردها نقص ها را كامل مي كند و وقتي كه دردي مي آيد ما فرقي يگانه خواهيم داشت. سال 85[13ه ش] شرايط جسمي ام ناگهان دگرگون شد و به بيمارستان منتقل شدم و حال بسيار بدي داشتم و پس از آزمايشات مكرر متوّجه مشكل خوني من شديم ، اين در حالي بود كه من در زندگي براي رسيدن به تئاتر و درس سختي هاي بسياري كشيدم به طوري كه فقط در راه «اصفهان – تهران و اراك» بودم. پس از نمونه برداري از مغز استخوانم بيماري براي من به طور كامل نمود پيدا كرد و متوّجه شدم ديگر وقت ندارم ،امّا در يك شب كه در بيمارستان بستري بودم با خودم بسيار حرف زدم وگفتم الآن كه زنده ام پس مي خواهم همين را ادامه بدم با هر مريضي كه هست و اين موضوع كيفيّت زندگي من را دگرگون كرد و هر لحظه را كه زندگي مي كنم به خود مي گويم كه اين آخرين لحظه زندگي ات است ، پس با تمام عشق زندگي كن».