همسر شهید داریوش رضایی نژاد کیست
دکتر شهره پیرانی, متولد ۶ بهمن ۱۳۵۸ در آبدانان استان همدان, فارغ التحصیل دکترای علوم سیاسی است. او همسر شهید داریوش رضایی نژاد است که در سال ۹۰ به شهادت رسید.
«شهره پیرانی» در سال ۷۶ در رشته علوم سیاسی وارد دانشگاه تهران میشود و بعد از شهادت همسرش موفق به اخذ دکترا می شود و هم اکنون استاد دانشگاه و مدتی نیز اجرای برنامه «ملازمان حرم» را بر عهده داشت، او میگوید:«من قرار بود فقط یک قسمت را اجرا کنم و اگر میدانستم ۲۶ قسمت است، اصلاً قبول نمیکردم. بااینحال شرطهایی داشتم و اصلاً زیر بار قالبهایی که کارگردان میگذاشت، نمیرفتم.
بیوگرافی شهره پیرانی همسر شهید داریوش رضایی نژاد + اینستاگرام و عکسو سوابق او را در این صفحه از مجله شبونه مشاهده نمایید.
بیوگرافی شهره پیرانی
شهره پیرانی همسر شهید داریوش رضایی نژاد می باشد او متولد ۶ بهمن ۱۳۵۸ در شهرستان آبدانان واقع در استان همدان بوده و در رشته علوم سیاسی تحصیل کرده است همسرش داریوش رضایی نژاد در سال ۱۳۹۰ به شهادت رسید.
تحصیلات
شهره پیرانی در سال ۱۳۷۵ در دانشگاه آزاد به تحصیل پرداخت رشته علوم سیاسی بود که در بین تحصیلش همسرش به شهادت رسید و وقفه ایجاد شد اما موفق شد که دکترای رشته علوم سیاسی را به دست آورد.
ازدواج با داریوش رضایی دانشمند هسته ای
خانم شهره پیرانی زمانی که دانشجو بود به پیشنهاد پدرش با داریوش رضایی نژاد ازدواج کرد آقای داریوش رضایی نژاد از دانشمندان کشورمان بود که در ۱ مرداد ۱۳۹۰ به همراه دختر و همسرش در مقابل منزلش توسط راکبان موتورسیکلت با ۵ گلوله به شهادت رسید
خانم پیرانی میگوید زمانی که پدرم داریوش رضایی را به من معرفی کرد من پاسخم منفی بود چرا که گمان می کردم یک آدم خودشیفته است و نمی توانم با دیدگاه سیاسی اش کنار بیایم اما زمانی که با هم ازدواج کردیم فهمیدم که چقدر با او تفاهم دارم حاصل ازدواج آنها یک فرزند دختر به نام آرمیتا می باشد.
سابقه اجرا در تلویزیون
در کارنامه سوابق او کار اجرا نیز دیده میشود برنامه ملازمان حرم برنامه بود که خانم شهره پیرانی کار اجرایش را برعهده داشت برنامه ای که ۲۶ قسمت از تلویزیون پخش شد
او میگوید که مدرسه من در دوران کودکی در شهرک پدافند هوایی آبدانان بود و به همین دلیل بارها این شهر توسط رژیم بعث عراق بمباران می شد
فیلم زندگی شهید رضایی
فیلم سینمایی هناس به کارگردانی حسین دارابی به زندگی داریوش رضایی میپردازد در این فیلم سینمایی بازیگرانی همچون مریلا زارعی و بهروز شهیدی و سیاوش طهمورث و سولماز غنی و آرش قاسمی بازی می کنند.
قصه از زاویه دید شهره پیرانی، همسر شهید داریوش رضایی نژاد روایت میشود و در واقع بیشتر شاهد داستان زنی هستیم که تلاش دارد به هر نحوی زندگی خود و خانوادهاش را حفظ کرده و آن را از خطرات و آشوبهای پیرامون کاری همسرش دور سازد. واقعیت این است که هناس می توانست یک فیلم بیوگرافی مناسب در خصوص ادای دین به دانشمندان هسته ای کشور باشد و بخشی از سختی ها و مرارت هایی که این قشر جامعه در حال دست و پنجه نرم کردن با آن هستند را روایت کند.
او با اشتراک گذاشتن این عکس در پیج اینستاگرامش نوشت:
نسترن دستم را گرفته. سوار ماشین میشویم. نسترن وسط نشسته. من پشت سر راننده. راننده لری صحبت میکند. نسترن با اشاره از من میپرسد راننده کیه؟ نگاهی گذرا میکنم میگویم نمیشناسم. کمی جلوتر تشخیص میدهم راننده صمیمیترین دوست دوران تحصیل داریوش، “فردین” است. ذهنم آنقدر خالی شده که نشناختمش. نیمه راهی که نمیدانم کجا میرویم ماشین متوقف میشود، از قرار (احتمالا به دلایل امنیتی) من باید به ماشین دیگری منتقل شوم. میدانم به سمت جنوب شهر در حرکتیم. پر از اندوهم. رسیدهایم به مقصد. پزشکی قانونی است. ما را به اتاق مدیر منتقل میکنند. قاضی شهریاری هم آنجاست. برادران همسرم هم هستند. دارم عادت میکنم از همه تسلیت بشنوم. یعنی باید باور کنم واقعیت را. چند دقیقه بعد به سمت بیرون پزشکی قانونی هدایت میشویم. دم دری که سطحی بالاتر از زمین دارد میگویند چند لحظه صبر کنید. تختی میآید. روی تخت کاور برزنتی است که معلوم است جسدی در آن قرار دارد. زیپ کاور را باز میکنند. داریوش است. خوابیده. آرامش مطلق دارد. زیر چشمانش کبود شده. صورتش زرد و سیاه است. آثار کالبدشکافی روی گردن و قفسه سینهاش نمودار است. آن بخیههای بزرگ و سیاه. ولی من باور ندارم این پیکر است. حتما جان دارد. داریوش خوابیده، باید بیدارش کنم. باید بیدار شود تا این کابوس تمام شود. فقط خودش میتواند تمامش کند. این هفده هجده ساعت خیلی طولانی گذشته. از طاقت من خارج بوده. داریوش میداند. دلش نمیآید من اینقدر آزار ببینم. باید بیدار شود. با گریه و فریاد خم میشوم روی پیکر داریوش. میبوسمش. لبم یخم میزند. خودم یخ میزنم. فریادهایم بلندتر میشود. دورم از هر خویشتنداری. آرمیتا خيلی دورتر از ما، در آغوش آرش بوده. صدای فریاد من را میشنود. به آرش میگوید مامان چرا داد میزنه؟ آرش میگوید این صدای مامان نیست! یخ زدهام. وسط تابستان یخ زدهام. برای اولین بار با واقعیت رفتن داریوش مواجه شدهام. آن گلولهها اینقدر واقعیت نداشت که لب یخ زدهام داشت
با سلام
شهرستان آبدانان در استان همدان نیست