بیوگرافی پریدخت آور همسر غلامخسین بنان +فرزندان و عکس او را در این صفحه از مجله شبونه مشاهده نمایید.
پریدخت آور همسر زنده یاد استاد بزرگ موسیقی غلامحسین بنان دار فانی را وداع گفت
یکی از فعالان فرهنگی و هنری در صفحه اینستاگرامش درگذشت پریدخت آور را اعلام کرد و نوشت:
همین نگاه پر از عشق و معنی گویای وفاداری و عمری عاشقانه وفاداران زیستن او نسبت به همسر استاد بزرگ بنان نبود…
مراسم تشییع و خاکسپاری بانو پریدخت آور در روزاهای آینده برگزار خواهد شد و زمان دقیق آن اطلاع رسانی خواهد شد
بیوگرافی پریدخت آور
پریدخت آور همسر سلطان آواز موسیقی ایران غلامحسین بنان بوده که در روز دوشنبه ۱۳ دیماه ۱۴۰۰ دار فانی را وداع گفت او متولد دهه سی بوده سالها در کنار استاد بنان یکی از اساتید موسیقی ایران زندگی میکرد و او را در مسیر موسیقی یاری فراوانی داد.
ماجرای آشنایی و ازدواج
جالب است بدانید که در اواسط دهه ۴۰ یعنی سال ۱۳۴۵ ایشان با استاد بنان آشنا شد و بعد از آشنایی با یکدیگر عاشق هم شدند و در نهایت به ازدواج رسیدند او گفته از زمانی که با استاد بنان آشنا شده از اینکه مردم اینقدر او را دوست داشتند برایش بسیار عجیب و غریب بوده است ولی بعد از گذشت چند وقت متوجه شده که غلامحسین عاشق مردم و مردم عاشق صدای او هستند یکی از افتخاراتم این است که زمانی از کوچه بازار رد میشوم مردم صدای همسرم را گوش میکنند
او درباره نحوه آشنایی اش با غلامحسین بنان می گوید عید نوروز در شیراز با او آشنا شدم مادرم که عاشق صدای بنان بود و حتی تصورش را هم نمی کرد که من با او ازدواج کنم وقتی رادیو را روشن میکرد صدای غلامحسین را گوش میداد و لذت می برد و اشک می ریخت چرا که خودش علاقه زیادی به موسیقی داشت و همه آلات موسیقی را می شناخت
ماجرای تولد استاد بنان
همسر استاد گفته است: روزی از بنان پرسیدم غلام تو چه روزی بهدنیا آمدی؟ بنان هم گفت ماجرایش طولانی است. یک روز صبح که در حیاط مدرسه مشغول دویدن و بازی بودیم چند نفر از بچهها داشتند به یکی تبریک میگفتند. پرسیدم: چه اتفاقی افتاده که گفتند امروز روز تولد اوست! تا این جمله را شنیدم راه افتادم سمت خانه و به مادرم گفتم تاریخ تولدم چه زمانی است. مادرم گفت پسرم چه سوال سختی، من یادم نمیآید دیشب چه شامی خوردم تاریخ تولدت را از من میپرسی؟ گفتم کمی فکر کنید. گفت همان ماهی از بهار که باقالیهای آخر باغ گل میدهد. با انگشتانم شمردم و به دومین ماه بهار رسیدم؛ اردیبهشت، پرسیدم چه روزی که مادرم گفت جواب این سوال را دیگر نمیتوانم بگویم.»