پژمان جمشیدی در نقش بازپرس و قاضی در فیلم علف زار نقشی متفاوت از پژمان جمشیدی در سینما که اینبار در نقش جدی ظاهر شده است و میتوان آن را اولین فیلم او در نقش جدی عنوان کرد.
داستان فیلم علف زار پژمان جمشیدی
فیلمی که پژما جمشیدی در نقش امیرحسین بشارت و بازپرس در این فیلم ظاهر شده است و به پرونده تعرض باید رسیدگی کند پرونده ای که بسیار احساسی است و بازپرس باید تصمیم بزرگی در این رابطه بگیرد.
این فیلم توسط بهرام رادان تهیه کنندگی شده است و میتوان گفت تجربه بسیار موفق برای بهرام رادان بوده است.
داستان فیلم سینمایی علف زار با نگاه بازپرسی روایت می شود که بر سر دوراهی بین انتخاب نفع شخصی و فرصت یا حقیقت و عدالت قرار دارد و موضوع اصلی فیلم درگیری است. یکی از نقاط قوت «علف زار» روایت داستان ها بر اساس موارد واقعی است.
همچنین ببینید:
فیلم / رقص پژمان جمشیدی جنجال شد
کاظم دانشی چند پرونده قضایی را تجمیع کرد و فیلمنامه «علف زار» را نوشت. او به دلیل اصالت داستان ها نیمه راه را طی کرد تا مخاطب را با داستانش همراهی کند.
فیلم شروع بسیار خوب و درگیرکننده ای با اتفاقی تلخ و تکان دهنده دارد و داستان پس از آماده شدن زمینه برای شروع داستان اصلی آغاز می شود.
با این شروع عالی، «علفزار» از همان ابتدا مخاطب را میخکوب می کند و سپس با شروع داستان اصلی، همچنان تماشاگرانی دارد که فیلم را دنبال می کنند.
سرعت خوب و مناسب داستان نیز به مخاطب این امکان را می دهد که با فیلم ارتباط برقرار کند و با کنجکاوی داستان را دنبال کند. در کنار داستان اصلی فیلم، داستان های کوچکی نیز روایت می شود که به از دست ندادن ریتم فیلم و تماشای آن کمک شایانی می کند.
همچنین ببینید: فیلم کامل سکانس حذف شده فیلم علفزار
نقد فیلم
شکاف عظیمی وجود دارد بین واقعیت جامعهی ایران؛ و آنچه در رسانههای رسمی بازنمایی میشود و تفاوت بسیاری است میان شکلی که ایرانیان وجوه مختلف زندگی شخصی و اجتماعیشان را پیش میبرند، و حدودی که حاکمیت در قالب قانون برایشان تعیین کرده است. این را نهتنها شهروندان ساکن شهرهای کوچک و بزرگ سراسر جغرافیای کشور در تمام این سالها به شکل ضمنی و در روزمرگیشان شاهد بودهاند، که حالا و پس از رخنمایی انکارناپذیر جنبش سیاسی-اجتماعی، تقابل میل انسان ایرانی به زیست طبیعی، با چارچوبهای دستوپاگیر تحمیلی، تبدیل به فریاد کرکنندهای شده با پژواکی جهانی.
این گسل بزرگ اجتماعی-فرهنگی را سینماگر ایرانی هم بهخوبی میشناسد. سینمایی که حالا از ثبت تصاویر رهگذران خیابانها هم عاجز شده، در تمام این سالها تلاش کرده است راهی برای برقراری نسبتی میان خودش و واقعیت پیدا کند. که پیکر مشاهدات عینی را از میدان مینِ روایت مطلوب رسمی و ممیزیهای توهینآمیز ارتجاعی عبور دهد و چیزی -بعضا لاشهای- را به امنیت دریافت تماشاگر برساند. مجاورش البته همیشه جادهی هموار و امن کارگزاری مستقیم و غیرمستقیم برای کارفرمایان قدرتمند و صاحبان منابع کلان هم بوده و اتفاقا طرفداران زیادی هم داشته است! اما نهایتا دردِ امروز، دردِ تلاش برای روایت آنچه واقعا رخ داده، یا بستهبندی تکههایی از آن داخل جعبههایی که در قفسههای فروشگاه سودآور فرهنگ رسمی جا شوند، دردِ آشنایی است.