گریه و زاری مهرانه ربی همسر کیومرث پوراحمد بعد از شنیدن خبر فوت شوهرش

مهرانه ربی همسر کیومرث پوراحمد بعد از شنیدن خبر فوت همسرش از تهران راهی انزلی محل فوت کیومرث پوراحمد شده و وضعیت روحی بسیار بدی دارد.

عکس کیومرث پوراحمد و همسرش

آقای کیومرث پوراحمد در سن 74 سالگی در شهرک سینمایی انزلی درگذشت رسانه ها نوشته اند که این کارگردان خود را حلق آویز کرده و خودکشی کرده است.

گریه و زاری مهرانه ربی همسر کیومرث پوراحمد بعد از شنیدن خبر فوت شوهرش

بررسی ها ادامه دارد تا ببینید علت خودکشی این کارگردان سرشناس چه بوده است.

برادر مرحوم کیومرث پوراحمد میگوید برادرم از روز پنجم یا ششم نوروز برای سفر به شمال رفته بودند و ما هر شب باهم حرف می‌زدیم، فقط دیشب حرف نزدیم و تعجب من از این است که حالشان خیلی خوب بود!

مهرداد پوراحمد، برادر کیومرث پوراحمد در پاسخ به اینکه آیا اخبار منتشره درباره خودکشی مرحوم کیومرث پوراحمد صحیح است یا خیر، اظهار کرد: واقعاً خودمان هم نمی‌دانیم که چه اتفاقی افتاده و آیا این اخبار درست است یا نه، چون ایشان برای سفر در شمال بودند برای همین قرار است ما حرکت کنیم تا صبح آنجا باشیم.

گریه و زاری مهرانه ربی همسر کیومرث پوراحمد بعد از شنیدن خبر فوت شوهرش

پوراحمد افزود: اگر اشتباه نکنم برادرم از روز پنجم یا ششم نوروز برای سفر به شمال رفته بودند و ما هر شب باهم حرف می‌زدیم و اتفاقاً حالشان هم خیلی خوب بود. ما معمولاً گپ‌های سینمایی با هم زیاد داشتیم، فقط دیشب را حرف نزدیم. اگر چیزی که درباره فوتشان می‌گویند درست باشد تعجب من از این است که حالشان خیلی خوب بود و یک‌ذره تناقض دارد! باید ببینیم چه چیزی پیش می‌آید. من هنوز فوتشان را باور ندارم.

گریه و زاری مهرانه ربی همسر کیومرث پوراحمد بعد از شنیدن خبر فوت شوهرش
گریه و زاری مهرانه ربی همسر کیومرث پوراحمد

دوستان او مثل علی قائم‌مقامی دائم در جنب و جوش بودند و رسیدگی به کارهای متفرقه مثل، هماهنگی برای رفتن به انزلی را برعهده داشتند، شاید عصر، شاید شب، قرار بود بروند و جسم بی‌جان خاطره سینمای ایران را آماده خاکسپاری کنند، شاید در اصفهان، شاید در تهران، زیرِلبِ اطرافیان نام خاکسپاری و اصفهان به گوش می‌خورد.
همسرش دقایقی آرام می‌شد و دوباره فریاد می‌زد: «من این شعله‌های آتش را می‌بینم».

هوشنگ گلمکانی، عباس یاری، حبیب احمدزاده با مهرانه همدردی می‌کردند، اندکی آرام می‌شد و دوباره ناله‌هایش دیوار خانه جمع و جورش را می‌لرزاند. هرکسی که می‌گفت مرگش خودخواسته است، اطرافیان می‌گفتند، نه، علی قائم مقامی هم می‌گفت که من باور نمی‌کنم خودکشی کرده باشد و برای این موضوع هم یک توضیح بیشتر نداشت: «من پریشب با کیومرث صحبت کردم، دنبال کارهای فنی صدای «پرونده باز» (آخرین اثر سینمایی پوراحمد) بود و داشت کارهای آن را پیگیری می‌کرد.»

دوباره همسرش فریاد می‌زد «چه کار باید می‌کردم که حالت خوب باشد؟ چه کار باید می‌کردم که نکردم؟ چرا اینطوری مرا رها کردی؟ می‌دانستی من کسی را به جز تو ندارم کیو.».
کسی این مرگ خود خواسته را باور نمی‌کرد، همه می‌گفتند؛ حالش خیلی خوب بود، اما دیگر باید این واقعه مورد پذیرش قرار می‌گرفت، چون دادستانی گیلان، خودکشی را عامل فوت پوراحمد اعلام کرد.

همسرش می‌گفت: «کرونا گرفت برایش کپسول اکسیژن تهیه‌کردم، عصبانی می‌شد که من چیزیم نیست، چرا آن‌قدر نگرانی، چقدر می‌خواهی نگران من و مریم باشی به خودت فکر کن.»

این هنرمند حتی مرگش هم روایت یک قصه بود، یک قصه درام از کارگردان موفقی که خاطرات کودکیمان را رقم زد و رفت تا مرگش هم جوری باشد که از ذهن‌ها پاک نشود و در نهایت هم کنار جسدش یک دست‌نوشته خودکشی پیدا شد.

ازخانه خارج می‌شوم.

فضای غمبار آنجا اشک همه را درآورده، کفش‌های زیادی جلوی در است؛ اما کفش‌های صاحب‌خانه، نه!

شاید پوراحمد همان حوالی پرسه می‌زد و دائم از خودش می‌پرسید: «کفش‌هایم کو؟»*شاید در بین انبوه جمعیتی که به سوگ نشسته‌اند کفش‌هایش را می‌جوید؟

ثبت بیوگرافی شما یا کسب و کارتان در گوگل ♥ آیا شما هم میخواهید بیوگرافی تان یا کسب و کارتان در گوگل ثبت شود؟ اینجا را ضربه بزنید
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *