کارگردان و نویسنده سریال پوست شیر عصبانی شدند بسه دیگه صبر کنید

کارگردان و نویسنده سریال پوست شیر عصبانی شدند بسه دیگه صبر کنید

کشته شدن ساحل در سریال پوست شیر گویا به شدت مورد انتقاد مخاطبان این سریال قرار گرفته است مخاطبن این سریال معتقد هستند بعد از سه فصل که منتظر بودند ساحل پیدا شود و به آغوش خانواده اش برگردد چرا باید اینقدر سریع کشته شود؟

کارگردان و نویسنده سریال پوست شیر عصبانی شدند بسه دیگه صبر کنید

کارگردان و نویسنده سریال پوست شیر عصبانی شدند

اما برخی از کاربران عاقلانه فکر میکنند و میگویند مردم عادت کرده اند که یک سریال به خوبی و خوشی تمام شود و اگر صدرا و ساحل ازدواج میکردند پوست شیر چه فرقی با سریالهای دیگر ایرانی داشت؟ پس این غافلگیری هاست که باعث شده سریال پوست شیر نسبت به سایر سریالها متمایز شود.

حتی برخی از کاربران به پیج های اینستاگرام برادران محمودی یعنی جمشید و نوید محمودی رفته و کامنت های توهین آمیزی برای انها گذاشتند که باعث ناراحتی این دو برادر فیلمساز شده است.

کارگردان و نویسنده سریال پوست شیر عصبانی شدند بسه دیگه صبر کنید

توهین کاربران به کارگردان و نویسنده سریال پوست شیر

الین ستوده: واقعا دیگه توهین به شعور بیننده ست اصلا کاری ندارم که رباینده و قاتل کیه آخه این چه کاریه اگه قرار بود ساحل کشته شه چرا زنده نگهش داشتن. اونقدر که از بعد دیدن این قسمت عصبانیم که دلم میخواد نویسنده و کارگردان و ببینم و هر چی دلم خواست بارشون کنم.

پدر گواردیولا: قلب تو قلب پرنده، پوستت اما پوستِ شیر، زندون تنُ رها کن، ای پرنده پر بگیر… این سکانس، یکی از بهترین سکانس های سریال پوستِ شیرِ. و به نظر بنده، این درامِ جنایی-معمایی یکی از بهترین سریال‌های ایرانی قبل و بعد از انقلابه! دیدنش به شدت توصیه میشه!

رکسانا: منی که از اول اصلا این فیلم رو ندیدم و نمی‌دونم دقیق داستانش چیه، ولی انقدر مردم راجبش حرف زدن استرسش باهام بود و کنجکاو شده بودم. الآنم انقدر حال همه بد شده منم ناراحت شدم، ولی نمی‌دونم دقیق برای چی فقط یه تیکه هایی تو اینستا دنبال کردم.

عارفه: پردیس احمدیه بی نظیر بود، مگه میشه، مگه داریم، چرا انقد طبیعی گریه میکرد، چرا قشنگ تو اون حال بود، چی شدی دختر. خیلی خیلی بازیگر خفنی شدی، مو به تنم سیخ شد از گریه هات هق هقت، ادامه بده با قدرت، بهترینا حقته، کیف کردم از بازیت.

فاطمه: اونجا که لیلا ساحلو تو رفلکس آینه دید و صداش زد از هیجان بلند شدم از جام اونجا که با نعیم بغلش کردن دستمو جلو دهنم گرفتم و اونجا که صدرا پشت در افتاد رو زمین و اشک شوق ریخت اشکم درومد. ولی اون نگاه حسرت‌بارِ مشکات آخر همه حسای خوب بود.

ثبت بیوگرافی شما یا کسب و کارتان در گوگل ♥ آیا شما هم میخواهید بیوگرافی تان یا کسب و کارتان در گوگل ثبت شود؟ اینجا را ضربه بزنید
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *