عکس های رضا داوودنژاد و همسرش غزل بدیعی
رضا داوود نژاد بازیگر سینما و تلویزیون در 29 اردیبهشت 1359 به دنیا امد و در 13 فروردین 1403 بر اثر بیماری کبدی وعفونت خون درگذشت پدرش علیرضا داوودنژاد کارگردان سینما است و خواهرش زهرا داوودنژاد بازی میباشد.
او از 6 سالگی وارد عرصه بازیگری شد و فیلم ها و سریالهای زیادی را بازی کرد.
همسرش غزل بدیعی نیز بازیگر سینما بوده که در سال 1389 با هم ازدواج کردند .
بیوگرافی
رضا داوود نژاد در مهرماه سال ۱۳۸۹ ازدواج کرد. غزل بدیعی، همسر رضا داوودنژاد خواهر بازیگر مرحوم عسل بدیعی است. زمان آشنایی تا ازدواج آنها به ۲ سال انجامیده است. آشنایی اولیه آنها توسط خواهرهایشان بوده است و اولین بار به این واسطه یکدیگر را ملاقات کردهاند.
رضا داوودنژاد بعنوان فرزند دوم خانواده بدنیا آمد و یک خواهر بزرگتر به نام زهرا و یک برادر کوچکتر به نام علی دارد. پدر او علیرضا داوودنژاد کارگردان میباشد. عموی او نیز محمدرضا داوود نژاد، بازیگر ایرانی میباشد.بعضی از آثاری که رضا داوودنژاد در آنها بازی کرده است:
بیپناه (علیرضا داودنژاد، ۱۳۶۵)
مصائب شیرین (علیرضا داودنژاد، ۱۳۷۷)
بچه های بد (نویسنده و بازیگر، علیرضا داودنژاد، ۱۳۷۹)
چراغ جادو (مجموعه تلویزیونی، ۱۳۷۹)
روزگار ما (مستند، رخشان بنی اعتماد، ۱۳۸۰)
بانوی کوچک (مهدی صباغزاده، ۱۳۸۰)
پشت کنکوری (مجموعه، پریسا بخت آور، ۱۳۸۱)
صحبت های رضا داوودنژاد از بیماری اش
شايد خيليها رضا داوودنژاد را با آن فيزيك خاص بدنياش از سريالهاي تلويزيوني و فيلمهاي سينمايياش بشناسند اما او ديگر آن رضاي سابق نيست. دوران بيماري و پيوند كبد باعث شده است كه نصف وزنش كم شود اما حتي نميتوانيد يك لحظه تصور كنيد كه از خندهرويي و شوخطبعياش كم شده باشد و حتي بيان حرفهايي كه پشت سرش ميزدند هم نميتواند ناراحتش كند.
شايد خيليها رضا داوودنژاد را با آن فيزيك خاص بدنياش از سريالهاي تلويزيوني و فيلمهاي سينمايياش بشناسند اما او ديگر آن رضاي سابق نيست. دوران بيماري و پيوند كبد باعث شده است كه نصف وزنش كم شود اما حتي نميتوانيد يك لحظه تصور كنيد كه از خندهرويي و شوخطبعياش كم شده باشد و حتي بيان حرفهايي كه پشت سرش ميزدند هم نميتواند ناراحتش كند.
او كه اكنون دوران نقاهت را پشت سر ميگذارد، حالش خوب خوب است و ميخواهد سراغ توليد فيلم برود! البته خودش ميگويد اگر در فيزيك جديدش تهيهكنندهها تحويلش نگيرند، هيچ اشكالي ندارد، پارتيبازي ميكند و در فيلم خودش جلوي دوربين ميرود!
از آشپزخانه كه بيرون ميآيد و روبروي ما مينشيند ميپرسد «خب از سينما چه خبر؟» و البته جوابي نداريم كه بدهيم چون وضعيت واضحتر از آنچيزي است كه بخواهيم درباره آن صحبت كنيم.
در همان چهار پنج دقيقه اول، صحبتهايمان با اين احوالپرسي از او شروع ميشود. ميگويد: «خوبه خوبم. فعلا كه دوران نقاهت را سپري ميكنم و مراقبتهاي پس از پيوند كبد و داروهاي لازم را مصرف ميكنم اما خيلي بهترم. خدا را شكر».